شبرلغتنامه دهخداشبر. [ ش ُ ب َ ] (معرب ، اِ) لاتینی آن سوبر . به معنی چوب پنبه است . (از دزی ج 1 ص 719).
شبرلغتنامه دهخداشبر. [ ش ُب ْ ب َ ] (اِخ ) سیدعبداﷲبن محمدرضابن احمدبن علی علوی حسینی موسوی از فقها و محدثان امامیه و صاحب آثار بسیار است . به سال 1242 هَ . ق . در 44 سالگی درگذشت . (ریحانة الادب ج <span class="hl" dir="ltr"
شبرلغتنامه دهخداشبر. [ ش َ ] (اِخ ) ابن شبر تابعی و از اصحاب عمربن خطاب بوده است . (از تاج العروس ).
شبگیرلغتنامه دهخداشبگیر. [ ش َ ] (نف ، اِ مرکب ، ق مرکب ) صبح و سحرگاه . (برهان ). وقت سحر. پیش از صبح . اول صبح . (آنندراج ). اول صبح . (فرهنگ نظام ). سحرگاه . (ناظم الاطباء) : گرانمایه شبگیر برخاستی زبهر پرستش بیاراستی . فردوسی .ب
شبیرلغتنامه دهخداشبیر. [ ش َ ] (اِخ ) ابن مبارک بن فضل بن مسعودبن الشریف حسن . متأدب از آل حسن در مکه که در سال 1138 هَ . ق . به مکه درگذشت . وی از اطرافیان احمدبن غالب شریف مکه بود که کارهای بزرگ را بدو میسپرد. (از اعلام زرکلی ج 3
شبیرلغتنامه دهخداشبیر. [ ش ُ ب َ ] (اِخ )مؤلف تاج العروس نویسد که : شبر بر وزن بقم و شبیر بر وزن قمیر یا امیر و مشبر بر وزن محدث نام پسران هارون نبی بوده است و پیامبر اسلام (ص ) حسن و حسین و محسن را با این سه نام خوانده است و همانطوری که ضبط این کلمه در تاج العروس مختلف آمده است در ادبیات فا
سبرلغتنامه دهخداسبر. [ س َ ] (ع اِ) یا سبر و تقسیم . جرجانی آرد: سبر و تقسیم هر دو یکی است و عبارت است از آوردن اوصاف اصل یعنی مقیس علیه وابطال بعض آنها تا باقی برای علت تعیین گردد چنانکه گویند علت حدوث در بیت یا تألیف یا امکان است . و دوم بتخلف باطل است زیرا صفات واجب بالذات ممکن است وحادث
شبرتلغتنامه دهخداشبرت . [ ش ُرُ ] (اِخ ) دژ محکمی است در ساحل دریای اندلس که فاصله ٔ آن تا طرطوشه دو روز است . (از معجم البلدان ).
شبرذاةلغتنامه دهخداشبرذاة. [ ش َ ب َ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. مؤنث شبرذی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از محیط المحیط). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
شبرذةلغتنامه دهخداشبرذة. [ ش َ رَ ذَ ] (ع اِمص ) سرعت . (منتهی الارب ). شتاب . || (مص ) شتافتن : شَبَرذالرجل ؛ اسرع . (از اقرب الموارد).
شبرانةلغتنامه دهخداشبرانة. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) شهری از شهرهای شرقی مرز اندلس نزدیکی طرطوشه . (از معجم البلدان ).
شبرتلغتنامه دهخداشبرت . [ ش ُرُ ] (اِخ ) دژ محکمی است در ساحل دریای اندلس که فاصله ٔ آن تا طرطوشه دو روز است . (از معجم البلدان ).
شبرذاةلغتنامه دهخداشبرذاة. [ ش َ ب َ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. مؤنث شبرذی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از محیط المحیط). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
شبرذةلغتنامه دهخداشبرذة. [ ش َ رَ ذَ ] (ع اِمص ) سرعت . (منتهی الارب ). شتاب . || (مص ) شتافتن : شَبَرذالرجل ؛ اسرع . (از اقرب الموارد).
شبرانةلغتنامه دهخداشبرانة. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) شهری از شهرهای شرقی مرز اندلس نزدیکی طرطوشه . (از معجم البلدان ).
قشبرلغتنامه دهخداقشبر. [ ق ِ ب ِ ] (ع اِ) بدترین پشم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آنچه از پشم وقت پاکیزه کردن برافتد و دور سازند. (منتهی الارب ). نفایه ٔ پشم . (اقرب الموارد).
قشبرلغتنامه دهخداقشبر. [ ق ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است در پیرامون طلیطلة. (منتهی الارب ). رجوع به قشبرة شود.
مشبرلغتنامه دهخدامشبر. [ م َ ب َ ] (ع اِ) مَشبرة. تقسیمات و گره هایی که در روی نیم گز نشان می کنند و آن را به نصف و ربع و ثمن تقسیم می نمایندو بدانها چیزی را می پیمایند. (ناظم الاطباء). || جوی پستی که از هر طرف در وی آب آید. ج ، مشابر. (ناظم الاطباء). بهر دو معنی رجوع به مشابر شود.
تشبرلغتنامه دهخداتشبر. [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) بزرگ شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مطاوعه تشبیر؛ بمعنی تعظیم . (از متن اللغة). تعظم ، یقال : شبَّره فتشبَّر؛ ای عظَّمه ُ فتعظَّم . (اقرب الموارد) (از المنجد).