شبگاهلغتنامه دهخداشبگاه . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شبانگاه . شوگاه . یعنی آنجا که شب کنند. || وقت درآمدن شب . || جای باش گوسفندان ومنزل و محل آسایش چارپایان . (ناظم الاطباء). شوغا.
شبائحلغتنامه دهخداشبائح . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) چوبهاست که در پالان در عرض گذارند. (منتهی الارب ). چوبهایی است که از طرف عرض پالان کار گذارند. (از اقرب الموارد).
شباعلغتنامه دهخداشباع . [ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شبعان : تراهم سباعاً اذا کانوا شباعاً؛ درنده یابی ایشان را اگر سیر باشند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شَبْعان شود.
شباةلغتنامه دهخداشباة. [ ش َ ] (ع اِ) عقرب تازه متولدشده یا عقربی است زرد. (اقرب الموارد). کژدم زردرنگ . (منتهی الارب ). || نیش کژدم . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || تیزی هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): شباةالرمح ؛ سرنیزه . (دهار). || هر دو جانب سر کفش . (منتهی ا
سباحیلغتنامه دهخداسباحی . [ س َب ْ با ] (حامص ) شناگری : هیچ دانی آشنا کردن بگوی گفت نی از من تو سباحی مجوی . (مثنوی ).میروم بر وی چنانکه خس رودنی بسباحی چنانکه کس رود.(مثنوی ).
شبغارهفرهنگ فارسی عمیدجایی در کوه و بیابان که گوسفندان هنگام شب در آنجا بهسر میبرند؛ جای خواب گوسفندان؛ شبگاه.
شوگالغتنامه دهخداشوگا. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) شوغاست که جای خوابیدن چهارپایان باشد در شب . (برهان ). آغل . رجوع به شبگاه و شوغا شود.
شبغازلغتنامه دهخداشبغاز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) محوطه ای باشد که شبها گاوان و گوسفندان و دیگر جانوران اهلی در آن به سر برند. (از برهان ). شبگاه . شبغار. شبغا.
باغللغتنامه دهخداباغل . [ غ ِ ] (اِ) جای گاو و گوسفند. (برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). آغل . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) شبگاه . و رجوع به آغل شود.