شبگردلغتنامه دهخداشبگرد. [ ش َ گ َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که در شب گردش میکند. (ناظم الاطباء). شبرو. (برهان قاطع). آنکه شبها بگردد و سیر کند : تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیارتاج کاوس ربود و کمر کیخسرو. حافظ.شبها منم و گوشه ٔ غم
شبگردفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که در شب گردش میکند: ◻︎ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲: ۷۰۱).۲. [مجاز] پاسبان؛ عسس.۳. [مجاز] دزد.
سبرتلغتنامه دهخداسبرت . [ س َ رَ ] (اِخ ) بازاری است در طرابلس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم البلدان ).
سبرتلغتنامه دهخداسبرت . [ س ُ رُ ] (ع ص ) مرد درویش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به سبرات و سبروت شود.
شبرتلغتنامه دهخداشبرت . [ ش ُرُ ] (اِخ ) دژ محکمی است در ساحل دریای اندلس که فاصله ٔ آن تا طرطوشه دو روز است . (از معجم البلدان ).
شبریدلغتنامه دهخداشبرید.[ ش َ ] (اِ) بستری که از طناب و یا نوار میسازند و در کشتی به روی آن استراحت میکنند. (ناظم الاطباء).
سبریتلغتنامه دهخداسبریت . [ س ِ ] (ع ص ) مرد درویش . (منتهی الارب ). مسکین محتاج . (اقرب الموارد). مرد درویش و تهیدست و گدا. ج ، سباریت . (ناظم الاطباء). رجوع به سبرت و سبروت شود.
شبگردیلغتنامه دهخداشبگردی . [ ش َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل شبگرد. گردش در شب . سیر در شب و گردیدن به شب . (از آنندراج ). پاسبانی و محارست در شب . (ناظم الاطباء). || رندی . عیاری . عیارپیشگی . || دزدی .
شبگردیلغتنامه دهخداشبگردی . [ ش َ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل شبگرد. گردش در شب . سیر در شب و گردیدن به شب . (از آنندراج ). پاسبانی و محارست در شب . (ناظم الاطباء). || رندی . عیاری . عیارپیشگی . || دزدی .