لغتنامه دهخدا
شبم . [ ش َ ب َ ] (ع ص ) سرد. مطر شَبِم ؛ یعنی باران سرد. (از ذیل اقرب الموارد). غداة شَبِم ؛ روز سرد. (از اقرب الموارد). || (اِ) سلاح . (ازذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة). || سم .(از ذیل اقرب الموارد). زهر بدان جهت که سرد کند. (منتهی الارب ). || موت . (منتهی الارب ) (ناظم ا