شتردارلغتنامه دهخداشتردار. [ ش ُ ت ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) اشتردار. ساربان .ساروان . جمّال . شتربان : بیایید ای شترداران ببندید محمل زینب . (یادداشت مؤلف ). || کاروانی که با شتر حمل متاع و کالا میکند. (ناظم الاطباء). || مالک و نگهبان شتر. رجوع به اشتردار شود.
شترداریلغتنامه دهخداشترداری . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) عمل شتردار. نگهبانی شتر. ساربانی . ساروانی . شتربانی . || شتر داشتن و مالک شتر بودن . رجوع به اشترداری شود.
شترداریلغتنامه دهخداشترداری . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) عمل شتردار. نگهبانی شتر. ساربانی . ساروانی . شتربانی . || شتر داشتن و مالک شتر بودن . رجوع به اشترداری شود.
اشتردارلغتنامه دهخدااشتردار. [ اُ ت ُ ] (نف مرکب ) بمعنی شتربان . (آنندراج ). ساربان . || مالک شتررا نیز گویند. (آنندراج ). کسی که پرستاری شتر میکندو آنرا کرایه میدهد و از جائی بجائی بار میبرد و کرایه میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به شتردار شود.
شترداریلغتنامه دهخداشترداری . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) عمل شتردار. نگهبانی شتر. ساربانی . ساروانی . شتربانی . || شتر داشتن و مالک شتر بودن . رجوع به اشترداری شود.
اشتردارلغتنامه دهخدااشتردار. [ اُ ت ُ ] (نف مرکب ) بمعنی شتربان . (آنندراج ). ساربان . || مالک شتررا نیز گویند. (آنندراج ). کسی که پرستاری شتر میکندو آنرا کرایه میدهد و از جائی بجائی بار میبرد و کرایه میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به شتردار شود.