شترچرانیلغتنامه دهخداشترچرانی . [ ش ُ ت ُ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) عمل شترچران . نگهبانی شتر. اشترچرانی . ساربانی . شتربانی . رجوع به اشترچرانی شود.
شترچرانلغتنامه دهخداشترچران . [ ش ُ ت ُ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) که شتر چراند. آنکه شتر را در مرتع نگاهبانی کند. (یادداشت مؤلف ). اشترچران . چراننده ٔ شتر. || ساربان . شتربان . رجوع به اشترچران شود.
اشترچرانیلغتنامه دهخدااشترچرانی . [ اُ ت ُ چ َ ] (حامص مرکب ) ساربانی . شترچرانی . شترداری . و رجوع به شترچرانی شود.
اشترچرانفرهنگ فارسی عمیدکسی که شتر میچراند؛ آنکه پیشهاش شترچرانی است و شتران را به چراگاه میبرد: ◻︎ که دارند اسیران خود را معذب / به صحرانوردی و اشترچرانی (محتشمکاشانی: ۴۱۶).
اشتر چرانیدنلغتنامه دهخدااشتر چرانیدن . [ اُ ت ُ چ َ دَ ] (مص مرکب ) ساربانی کردن . شترچرانی کردن : میان عاشق و معشوق رمزیست چه داند آنکه اشتر میچراند؟ ؟و رجوع به شتر چرانیدن شود.
اشترچرانیلغتنامه دهخدااشترچرانی . [ اُ ت ُ چ َ ] (حامص مرکب ) ساربانی . شترچرانی . شترداری . و رجوع به شترچرانی شود.