شترکینلغتنامه دهخداشترکین . [ ش ُ ت ُ ] (ص مرکب ) اشترکین . شترکینه . پرکینه . کینه توز. که چون شتر کینه دارد. رجوع به اشترکین شود.
شترکینهلغتنامه دهخداشترکینه . [ ش ُ ت ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کینه شتری . آنکه کینه ٔ سخت دارد. آنکه کینه از یاد نبرد.(یادداشت مؤلف ). سخت کینه که بی اذیت و انتقام دست برندارد. (فرهنگ نظام ). آنکه در نگاه داشتن بغض و عداوت دشمنان به دل حد و اندازه نگاه ندارد. (
اشترکینلغتنامه دهخدااشترکین . [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) شترکین . شتردل . کینه توز. کینه دار. || غدار. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به شترکین شود.
شترکینهلغتنامه دهخداشترکینه . [ ش ُ ت ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کینه شتری . آنکه کینه ٔ سخت دارد. آنکه کینه از یاد نبرد.(یادداشت مؤلف ). سخت کینه که بی اذیت و انتقام دست برندارد. (فرهنگ نظام ). آنکه در نگاه داشتن بغض و عداوت دشمنان به دل حد و اندازه نگاه ندارد. (
اشترکینلغتنامه دهخدااشترکین . [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) شترکین . شتردل . کینه توز. کینه دار. || غدار. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به شترکین شود.