شترگربهلغتنامه دهخداشترگربه . [ ش ُ ت ُ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) اشترگربه . هر چیز مخالف و نامتناسب و نامتجانس را گویند. (برهان ). هر چیز مخالف و نامناسب و نامشابه . (غیاث اللغات ). هرچیز ناموافق و نامتناسب و مخالف بزرگ و کوچک مثل شتر و گربه . (انجمن آرا) (آنن
شترگربهفرهنگ فارسی عمیدناهماهنگی؛ نامتناسبی: ◻︎ در حیّز زمانه شترگربهها بسیست / گیتی نه یکطبیعت و گردون نه یکفن است (انوری: ۸۵).
اشترگربهلغتنامه دهخدااشترگربه . [ اُ ت ُ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شترگربه . کنایه از چیزهای متوسط و نامناسب است . چنانکه شتر با گربه مناسبتی ندارد. رجوع به شترگربه شود.
نشخوارزنلغتنامه دهخدانشخوارزن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا زَ ] (نف مرکب ) آنکه نشخوار کند. که نشخوار زند. نشخوارکننده : ابیات سرخر است شترگربه ز آنکه هست نشخوارزن چو اشتر و چون گربه تیزچنگ . <p clas
تیزچنگلغتنامه دهخداتیزچنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) دلاور و بهادر و کسی که چیزی را به جلدی و چابکی اخذ کند. (ناظم الاطباء). قوی پنجه . که دست و پنجه ٔ سخت نیرومند دارد. نیرومند. زورمند. چابک : که داری از ایرانیان تیزچنگ که پیش من آید بدین دشت جنگ . <p class="author
گربهلغتنامه دهخداگربه . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ)در پهلوی گوربک . جانوری است از تیره ٔ گربه از رسته ٔ گوشتخواران که در غالب خانه ها هست . چنگالها، دندانها و نیش بسیار تیز دارد در هر آرواره ای دارای شش دندان پیشین ، دو نیش و نیش آسیاست . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ
اشترگربهلغتنامه دهخدااشترگربه . [ اُ ت ُ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شترگربه . کنایه از چیزهای متوسط و نامناسب است . چنانکه شتر با گربه مناسبتی ندارد. رجوع به شترگربه شود.