شجانیدهلغتنامه دهخداشجانیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از مصدر شجانیدن . کسی و چیزی را گویند که بسبب سرمای سخت از جای خود و از حال خود گشته باشد. (برهان ).
سجانیدهلغتنامه دهخداسجانیده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) از سجانیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را یا چیزی را گویند که بسبب سرمای سخت از حال خود گشته باشد. (برهان ) (آنندراج ).
شجدلغتنامه دهخداشجد. [ ش َ ج َ ] (اِ) به معنی شجام است که سرمای سخت باشد. (برهان ). سرمای سخت بود و هرچه را سرمای سخت از حال بگرداند، گویند: بشجائید. (اوبهی ). سرمای سخت باشد اگر کسی را سرمایی بزند، گویند: شجیده باشد. (لغت فرس اسدی ). سرمای سخت و چون کسی را سرمای سخت زند، گویند: شجید و بر ای