شجریلغتنامه دهخداشجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) ابوالسعادات علوی . نحوی عراق که در سال 542 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به ابوالسعادات شود.
شجریلغتنامه دهخداشجری . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «نخلی » یا «سروی » هم نامند، زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق ، طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار میدهند، یعنی یک عمود کوچک رسم کنند و سپس مرتبه
شجریلغتنامه دهخداشجری . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) هر چیز منسوب به شجر. || هر چیز مانند درخت . || آنکه درخت میفروشد. || آنکه درخت میکارد. (ناظم الاطباء).- رنگ شجری ؛ سبزمایل به زردی است . (فرهنگ نظام ).
شجریلغتنامه دهخداشجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ شجری یمنی .کتاب لوامعالانوار و هدایاالاسرار از اوست و در سال 929 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام المؤلفین ج 1 ص 294).
شجریلغتنامه دهخداشجری . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن محمد علوی عمری شجری . رجوع به علی بن صوفی شود.
شیزریلغتنامه دهخداشیزری . [ ش َ زَ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم شیزری مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان است و از ابوعبداﷲ حسن دمشقی روایت کرد و ابوبکر احمد نسوی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
شیزریلغتنامه دهخداشیزری . [ ش َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به شیزر که شهر و دژ استواری در شام نزدیک حمص است . (از لباب الالباب ).
حجر شجریلغتنامه دهخداحجر شجری . [ ح َ ج َ رِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: حجر شجری ، المرجان . و ابن البیطار در مفردات گوید: هوالبسد و قد ذکر بالباء. در تحفه ٔ حکیم مؤمن نیز آمده است که حجر شجری بسد است و صاحب اختیارات بدیعی نیز گوید: حجر شجری بسداست و گفته ش
سنگ شجریلغتنامه دهخداسنگ شجری . [ س َ گ ِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بسد و مرجان زیرا که در دریا مانند درخت میروید. گویند: چون از دریا برآرند و هوا خورد متحجر شود.لهذا حجةالاسلام غزالی او را حد وسط نوشته میان نبات و جماد و از اینجا مستفاد میشود که سنگ شجری غیر از عقیق شجری است که نقش اشجار
شجریةلغتنامه دهخداشجریة. [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث شجری . رجوع به شجری شود.- سادات شجریة ؛ نام دسته ای از سادات : ... و به قم از فرزندان عمربن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع ) سادات شجریه اند. (تاریخ قم ص <span class="hl" dir=
شجریتلغتنامه دهخداشجریت . [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ) درخت بودن . از شجر عربی به اضافه ٔ «یّت » مصدری ترکیب شده و این گونه مصادر را اصطلاحاً مصدر صناعی یا جعلی گویند : و نبات آن (یاسمین ) مابین شجر و یقطین است یعنی نه مانند درخت ایستاده است و نه مانند یقطین بر زمین
حجر شجریلغتنامه دهخداحجر شجری . [ ح َ ج َ رِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: حجر شجری ، المرجان . و ابن البیطار در مفردات گوید: هوالبسد و قد ذکر بالباء. در تحفه ٔ حکیم مؤمن نیز آمده است که حجر شجری بسد است و صاحب اختیارات بدیعی نیز گوید: حجر شجری بسداست و گفته ش
حروف شجریهلغتنامه دهخداحروف شجریه . [ ح ُ ف ِ ش َ ج َ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه حرف ج . ش . ص . را حروف شجری نامند. رجوع به حروف حلقی شود.
سنگ بحریلغتنامه دهخداسنگ بحری . [ س َ گ ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ شجری . (آنندراج ). رجوع به سنگ شجری شود.
ابوالسعاداتلغتنامه دهخداابوالسعادات . [ اَ بُس ْ س َ ] (اِخ ) ابن شجری . هبةاﷲبن علی بن محمدبن علی . رجوع به ابن شجری شریف ابوالسعادات ... شود.
شجریةلغتنامه دهخداشجریة. [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث شجری . رجوع به شجری شود.- سادات شجریة ؛ نام دسته ای از سادات : ... و به قم از فرزندان عمربن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع ) سادات شجریه اند. (تاریخ قم ص <span class="hl" dir=
شجریتلغتنامه دهخداشجریت . [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع مص جعلی ) درخت بودن . از شجر عربی به اضافه ٔ «یّت » مصدری ترکیب شده و این گونه مصادر را اصطلاحاً مصدر صناعی یا جعلی گویند : و نبات آن (یاسمین ) مابین شجر و یقطین است یعنی نه مانند درخت ایستاده است و نه مانند یقطین بر زمین
حجر شجریلغتنامه دهخداحجر شجری . [ ح َ ج َ رِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: حجر شجری ، المرجان . و ابن البیطار در مفردات گوید: هوالبسد و قد ذکر بالباء. در تحفه ٔ حکیم مؤمن نیز آمده است که حجر شجری بسد است و صاحب اختیارات بدیعی نیز گوید: حجر شجری بسداست و گفته ش
سنگ شجریلغتنامه دهخداسنگ شجری . [ س َ گ ِ ش َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بسد و مرجان زیرا که در دریا مانند درخت میروید. گویند: چون از دریا برآرند و هوا خورد متحجر شود.لهذا حجةالاسلام غزالی او را حد وسط نوشته میان نبات و جماد و از اینجا مستفاد میشود که سنگ شجری غیر از عقیق شجری است که نقش اشجار
ابن شجریلغتنامه دهخداابن شجری . [ اِ ن ُ ش َ ج َ ] (اِخ ) شریف ابوالسعادات هبةاﷲبن علی بن محمدبن حمزه ٔ حسنی بغدادی (450-542 هَ .ق .). ادیب نحوی ، منسوب به شجرة قریه ای نزدیک مدینه یا شجره نام مردی از عرب . چندی در کرخ نقیب علویی
علی شجریلغتنامه دهخداعلی شجری . [ ع َ ی ِ ش َ ج َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد علوی عمری شجری . ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن ومشهور به ابن صوفی . در انساب تألیفاتی داشت و در سال 425 هَ . ق . در قید حیات بود. او راست : 1</spa