شخصیلغتنامه دهخداشخصی . [ ش َ ] (ص نسبی ) مخصوص کسی . (یادداشت مؤلف ). منسوب به شخص . (از اقرب الموارد).- احوال شخصی ؛ در اصطلاح حقوقی اموری است که وضع شخص را در خانواده و کشور معین کند و آنها عبارتند از: 1- تابعیت <span class="h
شخصیدیکشنری فارسی به انگلیسیcivilian, intimate, noncombatant, particular, personal, private, somebody, special, subjective
غرض شخصیلغتنامه دهخداغرض شخصی . [ غ َ رَ ض ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غرض نفسانی . سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن با کسی . رجوع به غرض و غرض نفسانی شود.
خلبان شخصیprivate pilotواژههای مصوب فرهنگستانخلبانی دارای گواهینامه از سازمان هواپیمایی کشوری برای پرواز با نوع خاصی از هواگَرد که حقوقی دریافت نمیکند و اجازۀ حمل مسافر را بهصورت تجاری ندارد
شخصیتلغتنامه دهخداشخصیت . [ ش َصی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شرافت . رفعت . بزرگواری . مرتبه و درجه . (ناظم الاطباء). || صاحب وجودی . وجود. منش . || ملاطفت . || نجابت . (ناظم الاطباء). || (اِ) در اصطلاح روانشناسی ، شخصیت یا منش عبارت از مجموع نفسانیات (احساسات ، افکار، عواطف و...) هر کسی است که
شخصیةلغتنامه دهخداشخصیة. [ ش َ صی ی َ ](ع ص نسبی ) مؤنث شخصی . منسوب به شخص . ج ، شخصیات .- احوال شخصیة ؛ مسائل مربوط به شخص از نظر تابعیت و سن و جنسیت و ولادت و فوت و ازدواج و طلاق . رجوع به احوال شخصی شود.- قضیه ٔ شخصیة ؛ در اصطلاح منط
personalisedدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
personalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی سازی، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
personalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیشخصی سازی می کند، دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن
شخصیتلغتنامه دهخداشخصیت . [ ش َصی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شرافت . رفعت . بزرگواری . مرتبه و درجه . (ناظم الاطباء). || صاحب وجودی . وجود. منش . || ملاطفت . || نجابت . (ناظم الاطباء). || (اِ) در اصطلاح روانشناسی ، شخصیت یا منش عبارت از مجموع نفسانیات (احساسات ، افکار، عواطف و...) هر کسی است که
شخصیةلغتنامه دهخداشخصیة. [ ش َ صی ی َ ](ع ص نسبی ) مؤنث شخصی . منسوب به شخص . ج ، شخصیات .- احوال شخصیة ؛ مسائل مربوط به شخص از نظر تابعیت و سن و جنسیت و ولادت و فوت و ازدواج و طلاق . رجوع به احوال شخصی شود.- قضیه ٔ شخصیة ؛ در اصطلاح منط
شخصیتفرهنگ فارسی عمید۱. ذات هر شخص.۲. (روانشناسی) خلقوخوی مخصوص هرکس؛ مجموعۀ خصایص یک فرد که او را از دیگران متمایزمیکند.۳. شرافت و بزرگواری.
غرض شخصیلغتنامه دهخداغرض شخصی . [ غ َ رَ ض ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غرض نفسانی . سود خود جستن و دشمنی و کینه داشتن با کسی . رجوع به غرض و غرض نفسانی شود.
حوزۀ پوششی شبکۀ شخصیpersonal operating spaceواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ کوچکی که تحت پوشش شبکۀ شخصی بیسیم است اختـ . حوش POS 2
خدمات شمارۀ شخصیpersonal number service, PNSواژههای مصوب فرهنگستانیکی از قابلیتهای شبکۀ هوشمند که در آن به مشترک، یک شمارۀ شخصی تخصیص داده میشود که برطبق جدول زمانبندیشده میتواند از آن هم برای تلفن ثابت و هم برای تلفن همراه استفاده کند
خلبان شخصیprivate pilotواژههای مصوب فرهنگستانخلبانی دارای گواهینامه از سازمان هواپیمایی کشوری برای پرواز با نوع خاصی از هواگَرد که حقوقی دریافت نمیکند و اجازۀ حمل مسافر را بهصورت تجاری ندارد
دادههای شخصیprivate data, personal dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههای متعلق به شخص حقیقی مشخص و معین