شرتیلغتنامه دهخداشرتی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) گاه به صورت صفت و به معنی شلخته و زنی (یا ندرتاً مردی ) که بی احتیاط و ناپرواست و به کارهای زندگی نمی رسد استعمال می شود و گاه بصورت قید برای بیان کیفیت کارها (خاصه جارو کردن و تمیز کردن اطاق و خانه ) به کار می رود: امروز چون کارداشتم به جاروی حسابی ا
شرتیفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی زن شلخته که کارهایش سرسری و بینظموترتیب باشد؛ شرتیپرتی.۲. (قید) با بیقیدی و شلختگی.
شرطیلغتنامه دهخداشرطی . [ ش َ طی ی ] (ع ص نسبی ) قرارداد نامعین .- بشرطی که ؛ موافق قراردادی که . (ناظم الاطباء).|| منسوب به شرطه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء). || منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. (ناظم الاطباء). || کیفیتی . (یادداشت مؤلف ). || در اصطل
شرطیلغتنامه دهخداشرطی . [ ش ُ طی ی ] (ع ص ، اِ) قراول . || موافق . || شایسته . || مطبوع . (ناظم الاطباء). || رئیس . (از یادداشت مؤلف ). || بختیار و فرخنده و نیکبخت . (ناظم الاطباء). || زبان (واحد زبانه ). (صراح اللغة). || تجسس کننده و سؤال کننده . || ثبات . || تحویلدار نقدی . (ناظم الاطباء)
سرتیلغتنامه دهخداسرتی . [ س ُ ] (اِخ ) رجوع به عبدالجباربن خالدبن ابی سرح و رجوع به اعلام زرکلی شود.
شرتی شلختهلغتنامه دهخداشرتی شلخته . [ ش ِ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی شرتی و صفت زنان (و ندرتاً مردان ) است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به شرتی شود.
شرتی شلختهلغتنامه دهخداشرتی شلخته . [ ش ِ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی شرتی و صفت زنان (و ندرتاً مردان ) است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به شرتی شود.
معاشرتیلغتنامه دهخدامعاشرتی . [ م ُ ش َ / ش ِ رَ ] (ص نسبی ) آنکه با دیگران آمیزش داشته باشد. کسی که بسیار با مردم معاشرت کند. اهل معاشرت و آمیزش .