شرحةلغتنامه دهخداشرحة. [ ش َ ح َ ] (ع اِ) قطعه ای از گوشت مانند شریحة و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده . (از تاج العروس ). پاره ٔ گوشت فربه بدرازابریده ، یا عام است . (از منتهی الارب ). || قطعه ای از گوشت . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). یک پرده . یک ورقه از گوشت . (یادداشت مؤلف
شرحةلغتنامه دهخداشرحة. [ ش َح َ ] (اِخ ). ابن عوّةبن حجیةبن وهب بن حاضر. از بنی سامةبن لؤی است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
شرعهلغتنامه دهخداشرعه . [ ش ِ ع َ ] (ع اِ) آبشخور. آبشخوار : شرعه ٔ ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 5). از شرعه ٔ لطفت و صحیفه ٔ کرمت به شربتی آب حیات و فصلی از باب نجات بهره مند شوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <sp
شرعةلغتنامه دهخداشرعة. [ ش َ رَ ع َ ] (ع اِ) صفه ٔ مسقّف و پوشیده . ج ،اشراع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کشتی . || رواق و پیش طاق . (ناظم الاطباء).
شرعةلغتنامه دهخداشرعة. [ ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع اِ) راه پیداکرده ٔ خدای بر بندگان در بندگی و راه روشن و راست . و منه قوله تعالی « : لکل ة جعلنامنکم شرعةً و منهاجاً» (قرآن 48/5). (از منتهی الارب ). راه . شر
شرعیةلغتنامه دهخداشرعیة. [ ش َ عی ی َ ] (ع ص نسبی )شرعیه . مؤنث شرعی . منسوب به شرع . ج ، شرعیات : احکام شرعیه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرع و شرعی شود.- دعاوی شرعیة ؛ ادعاها و اختلافات شرعی : دستور آن بود که قاضی اصفهان بغیر از جمعه در خا
تشریح کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. توضیحدادن، تبیین کردن، شرح دادن ۲. شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن
شراحیفرهنگ فارسی معین(شَ) [ ع . ] (ص نسب .) نوعی کباب که از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه ) می پختند و در سطل می نهادند.
اندام زدنلغتنامه دهخدااندام زدن . [ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) شرحه شرحه کردن . || یادداشت کردن . || بیاد آوردن محنتهای گذشته را. (ناظم الاطباء).
مشرحةدیکشنری عربی به فارسیمرده خانه , جاي امانت مردگاني که هويت انها معلوم نيست , بايگاني راکد , مرده شوي خانه , دفن , مرده اي