شرربارلغتنامه دهخداشرربار. [ ش َ رَرْ ] (نف مرکب ) چیزی که از وی جرقه های آتش میبارد. (ناظم الاطباء).- آه شرربار ؛ آه آتشین و سوزان .- چشم شرربار ؛ دیده ٔ غضبناک .- نگاه شرربار ؛ نگاه خشم آگین .
گل کردنلغتنامه دهخداگل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) این لفظ را بجای خاموش کردن استعمال کنند، چنانکه گویند: چراغ را گل کن ، یعنی خاموش کن . (برهان ). با لفظ شمع و چراغ بمعنی خاموش کردن و شدن . (غیاث ) (آنندراج ). || روشن شدن چراغ . || روشن کردن چراغ : افتاد نگاهش ب
بسرآمدنلغتنامه دهخدابسرآمدن . [ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) و برسرآمدن و در سرآمدن و با سرآمدن و سر آمدن و بسر شدن و درسر شدن و بسر رسیدن . کنایه از آخر شدن باشد. (آنندراج ). به انتها رسیدن . تمام شدن . (ناظم الاطباء). انقضاء. (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). منقضی شدن مدت . سر
دیدهلغتنامه دهخدادیده . [ دی دَ / دِ ] (اِ) چشم . (برهان ) (جهانگیری ). قسمتی از چشم که بدان بینند یا جزئی از جهاز بینائی که پلک و مژه از آن مستثناست . (یادداشت مؤلف ). ج ، دیدگان . صاحب آنندراج گوید گستاخ ، پریشان نظر، دیدارجوی ، خونخوار، جویبار، خونابه چکا