شرمگنلغتنامه دهخداشرمگن . [ ش َ گ ِ ] (ص مرکب ) مخفف شرمگین . شرمناک . خجل . شرمسار. شرم زده . مستحیی . (یادداشت مؤلف ). شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ) : بجان شرمگن نزد شاه آمدندجگر خسته و با گناه آمدند. فردوسی . || باحیا. خجول . محج
شرمگینلغتنامه دهخداشرمگین . [ ش َ ] (ص مرکب ) خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء). خجل . شرمسار. شرمنده . (فرهنگ فارسی معین ). شرمناک . شرمسار. شرم زده . (آنندراج ). خریده . (دهار) : چون عروسی شرمگین بدخواه شاه سر ز شرم شاه در چادرکشید. مسعودسعد.</
شرمنلغتنامه دهخداشرمن . [ ش َ م ِ ] (ص نسبی ) شرمین . شرمنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرمنده و شرمناک و شرمین شود.
شرمینلغتنامه دهخداشرمین . [ ش َ ] (ص نسبی ) باشرم . باحیا. خجول . محجوب .(یادداشت مؤلف ). شرمه . شرمنده . شرمناک . شرمگن . (ازآنندراج ). شرمگین . (فرهنگ فارسی معین ) : گرچه در شرم و حیا چهره ٔ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.<p class="autho
شرمینفرهنگ فارسی عمیدشرمگین؛ شرمسار؛ باشرم: ◻︎ گرچه شرمین بود شرمش حرص بُرد / حرص اژدرهاست نه چیزیست خرد (مولوی: ۶۷۷).
شرمگنیلغتنامه دهخداشرمگنی . [ ش َ گ ِ ] (حامص مرکب ) حیا. تنک رویی . شرمگینی . شرمندگی . شرمساری . باحیایی . حجب . (یادداشت مؤلف ) : از این بنده نوازی و از این عذرپذیری از این شرمگنی نیکخویی خوب خصالی . فرخی .شرمگنی نتیجه ٔ ایمان اس
مستحییلغتنامه دهخدامستحیی . [ م ُ ت َح ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحیاء. شرمگن . شرمگین . خجلت زده . (اقرب الموارد). رجوع به استحیاء شود.
خجلت دادنلغتنامه دهخداخجلت دادن . [ خ ِ ل َ دَ ] (مص مرکب ) سرافکنده کردن . شرمسار کردن . شرمگین کردن . خفت دادن . موجب شرم زدگی فراهم کردن . باعث سرافکندگی ایجاد کردن . شرمگن ساختن .
خجلت ناکلغتنامه دهخداخجلت ناک . [ خ ِ ل َ ] (ص مرکب ) خجلت زده . شرمسار. شرمگین . شرم زده . شرمگن : بپذیرفت چون از تلخی اندکی گشته بود خجلت ناک . عرفی (از آنندراج ).
گنلغتنامه دهخداگن . [ گ ِ ] (پسوند) مخفف «گین ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ور. آور. اور. مند. ناک . (یادداشت مؤلف ). بمعنی صفت باشد هرگاه آنرا با کلمه ای ترکیب سازند، همچون : شرمگن و گرگن و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 2 ص <span cl
شرمگنیلغتنامه دهخداشرمگنی . [ ش َ گ ِ ] (حامص مرکب ) حیا. تنک رویی . شرمگینی . شرمندگی . شرمساری . باحیایی . حجب . (یادداشت مؤلف ) : از این بنده نوازی و از این عذرپذیری از این شرمگنی نیکخویی خوب خصالی . فرخی .شرمگنی نتیجه ٔ ایمان اس