شریفهلغتنامه دهخداشریفه . [ ش َ ف َ ] (ع ص ) شریفة. هرچیز که دارای شرافت باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شریف و شریفة شود.
شریفهفرهنگ فارسی عمید= شریف: ◻︎ از هیئت شریفهٴ نسوانِِ دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئتآفرین (ایرجمیرزا: ۱۹۸).
شرفهلغتنامه دهخداشرفه . [ ش َ / ش ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) شرفنگ . هر آواز آهسته . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث اللغات ). شرفاک . (از جهانگیری ) : از شرفه ٔ جلاجل شاهین عدل توعنقای
شرفهلغتنامه دهخداشرفه . [ ش َ رَ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) کنگره ٔ قلعه . (از ناظم الاطباء). هریک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک بهم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند. ج ، شَرَفات . ولی در شعر فارسی شَرفَه آمده است
شرفهلغتنامه دهخداشرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) طایفه ای از قبیله ٔ بنی طرف از قبایل عرب خوزستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92).
شرفهلغتنامه دهخداشرفه . [ ش َ ف َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 2500 تن و محصول آنجا غلات است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه تأمین می شود. صنایع دستی زنان : قالیچه و عبا و جاجیم بافی . راه آن اتومبیل رو و ساکنان از طایفه ٔ ش
شرفةلغتنامه دهخداشرفة. [ ش ُ ف َ ] (ع اِ) کنگره ٔ قصر. ج ، شُرَف . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کنگر. (زمخشری ). کنگره . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (آنندراج ) (زمخشری ). زیف . دندانه . (یادداشت مؤلف ). کنگره ٔ عمارت . (از غیاث اللغات ). در عربی مطلق کنگره را گویند، خواه کنگره
مشاهدلغتنامه دهخدامشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان . (از ناظم الاطباء). ج ِ مَشهد.- مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه ٔ اطهار صلوات اﷲ علیهم . (ناظم الاطباء).- مشاهد متبرکه ؛ مشاهد شریفه . رجوع به ترکی
مُحَرَّراًفرهنگ واژگان قرآنآزاد شده ازقيدوبند(درآيه شريفه 35سوره مباركه آل عمران مقصوداين است كه به جاي خدمت به مادرش خدمتكارخانه خداشود)
شریفةلغتنامه دهخداشریفة. [ ش َ ف َ ] (اِخ ) نام دختر محمد بنی فضل که از راویان حدیث است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).