شسپلغتنامه دهخداشسپ . [ ش َ ] (ص ) جهنده و خیزنده و خیزکننده . (از برهان ) (ناظم الاطباء). جهنده . (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). به معنی جهنده است که شسپ و گشسپ نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 115). رجوع به مترادفات
سس پنیرcheese sauceواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع سسهای سفید طعمدارشده با پنیر که عمدتاً برای پوشش دادن برخی از غذاها مانند نیرشته یا ماهی، به کار میرود
سس پیالهایdipping sauce, dipواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع چاشنیهایی که ویژة غذاهای انگشتی و نانها و برگک سیبزمینی و سبزیجات است و در ظروف دهانگشاد و کاسهمانند عرضه میشود تا بتوان خوراک را مستقیماَ و بههنگام صرف غذا در آن غوطهور یا به آن آغشته کرد
بُرشگر ششبازهsix-base cutter,six-base-pair cutterواژههای مصوب فرهنگستانزیمایهای برشگر که یک توالی ششنوکلئوتیدی خاص را شناسایی میکند و برش میدهد نیز: ششبُر six-cutter
همپار سیسcis isomerواژههای مصوب فرهنگستانهمپاری که در آن گروههای مشابه در یک سمت مولکول نامتقارن قرار گیرند
پورشسبلغتنامه دهخداپورشسب . [ ش َ ] (اِخ ) نام پدر زردشت واو پسر پیترسپ است . زراتشت بهرام گوید : بگفتش همه راز با پورشسپ همه مرده بردند زی پیترسپ . (از فرهنگ شعوری ).صورت اوستائی کلمه پئوروشسپ است . رجوع به «پ اورو شسپ » و پوروشسپ ش
پوروشسپلغتنامه دهخداپوروشسپ . [ ش َ ] (اِخ ) صورت پهلوی نام پدر زرتشت . پورشسپ . این اسم مرکب است از صفت پئوروش که بمعنی پیر است چنانکه در وندیداد فرگرد 7 فقره ٔ 57 آمده است و از کلمه ٔ اسب . پوروشسپ که بمعنی دارنده ٔ اسب پیر اس
کنداگشسپلغتنامه دهخداکنداگشسپ . [ ک ُ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام سردار سپاه هرمز. (از فهرست ولف ). نام یکی از سران سپاه بهرام چوبینه ، در جنگ ساوه شاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به پشت سپه بود کنداگشسپ کجا دم شیران گرفتی ز اسپ .فردوسی .
آذرشسپلغتنامه دهخداآذرشسپ . [ ذَ ش َ ] (اِخ )ظاهراً مخفف آذرگشسب یا آذرگشنسب باشد : آب و آتش نخوانده او را اسب آن صدف خواند و اینْش آذرشسب . سنائی .وصاحب برهان میگوید نام فرشته ای است موکل بر آتش که پیوسته در میان آتش است . رجوع به آ
پ اوروشسپلغتنامه دهخداپ اوروشسپ . [ پ ُ ش َ پ َ ] (اِخ ) صورت اوستائی نام پدر زرتشت است . این اسم مرکب است از صفت (پ ُاوروش َ) بمعنی پیر چنانکه در وندیداد فرگرد 7 فقره ٔ 57 آمده است و از کلمه ٔ اسپ و معنی ترکیبی پ اوروشسپ دارنده ٔ
گرشسپلغتنامه دهخداگرشسپ . [ گ َ ش َ ] (اِخ ) نام پسر طهماسب است . (برهان ). رجوع به گرشاسب (دوم ) شود.