شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط ] (اِخ ) دهی است به یمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط ] (اِخ ) گاه مطلق گویند و مراد شطالعرب است و آن از تلاقی رود فرات و دجله پیدا گردد. (یادداشت مؤلف ) : چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است ابر شط دجله مر آن بدگمان را.ناصرخسرو (دیوان چ مجتبی مینوی و مهدی محقق ص <span class="hl" di
شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط ] (اِخ ) موضعی است به بصره . (آنندراج ) (از معجم البلدان ). موضعی است به بصره مضاف بسوی عثمان بن ابی العاص صحابی . (منتهی الارب ).
شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط ] (ع اِ) کرانه ٔ رود و جوی .ج ، شُطوط و شُطآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنار رود و دریا. (از اقرب الموارد). یک کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء). یک کناره ٔ رود. کنار رود و جوی . شاطی . عدوه . جلهه . (یادداشت مؤلف ). کنار. (نصاب الصبیان ). کنار دریا
شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از اقرب الموارد). || دشواری کردن بر کسی و ستم نمودن و ظلم کردن بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستم کردن . (دهار). || دور کردن . (از اقر
سد پرتابblocked shot, block 8واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، منحرف کردن توپ پرتابشده در مسیرش به سمت سبد، پیش از طی کردن قوس فرودین، بهطوریکه از گل جلوگیری شود
گشت ارزیابیsite inspectionواژههای مصوب فرهنگستانگشتی که قبل از برگزاری مناسبتها و رویدادهای گوناگون برای ارزیابی امکانات و تسهیلات یک مقصد و تطابق آن با نیازها و اولویتهای افراد و مؤسسات ذیربط برگزار میشود
پست پستلغتنامه دهخداپست پست . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته :عشق میگوید بگوشم پست پست صید بودن بهتر از صیادی است .مولوی .
شطبلغتنامه دهخداشطب . [ ش ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ شُطُبة. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ شُطبَة، شُطَبَة. (منتهی الارب ). رجوع به شطبة شود.
شطاءلغتنامه دهخداشطاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاطاة. با همدیگر بر کنار رود و مانند آن رفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطاة شود.
شطائبلغتنامه دهخداشطائب . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ شَطیبَة. (ناظم الاطباء). فرقه های مختلف . || سختیها. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شطیبة شود.
شطبةلغتنامه دهخداشطبة. [ ش ُ طَ ب َ ] (ع اِ) شُطبَة. ج ، شُطُب ، شُطوب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شُطبَة شود.
شطائطلغتنامه دهخداشطائط. [ ش َ ءِ ] (ع ص ، اِ) شَطوط. || ج ِ شَطَوطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطوطی شود.
شطبلغتنامه دهخداشطب . [ ش ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ شُطُبة. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ شُطبَة، شُطَبَة. (منتهی الارب ). رجوع به شطبة شود.
شطاءلغتنامه دهخداشطاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاطاة. با همدیگر بر کنار رود و مانند آن رفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطاة شود.
شطائبلغتنامه دهخداشطائب . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ شَطیبَة. (ناظم الاطباء). فرقه های مختلف . || سختیها. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شطیبة شود.
شطبةلغتنامه دهخداشطبة. [ ش ُ طَ ب َ ] (ع اِ) شُطبَة. ج ، شُطُب ، شُطوب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شُطبَة شود.
شطائطلغتنامه دهخداشطائط. [ ش َ ءِ ] (ع ص ، اِ) شَطوط. || ج ِ شَطَوطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطوطی شود.
حشطلغتنامه دهخداحشط. [ ح َ ش َ ] (ع مص ) چیزی از روی چیزی برداشتن تا برهنه شود. جل از پشت ستور برگرفتن . || پوست باز کردن . (منتهی الارب ).
متقشطلغتنامه دهخدامتقشط. [ م ُ ت َ ق َش ْ ش ِ ] (ع ص ) هوائی که بی ابر گردد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آسمان صاف و بی ابر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقشط شود.
متنشطلغتنامه دهخدامتنشط. [ م ُ ت َ ن َش ْش ِ ] (ع ص ) شادمان و به نشاط رونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شاد و شادمان و خرم . || چست و چالاک . (ناظم الاطباء). رجوع به تنشط شود. || رجل متنشط؛ مردی که ستور همراه دارد و هرگاه از سواری ملول شود فرود آید. (منتهی الارب ) (آنندر