شططلغتنامه دهخداشطط. [ ش َ طَطْ ] (ع اِمص ) ستم . دوری از حق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجاوز از قدر و حق . (از اقرب الموارد). جور. ظلم . بیدادگری . بیداد. تجاوز. (یادداشت مؤلف ). بیداد. (مهذب الاسماء) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر
شططلغتنامه دهخداشطط. [ ش َ طَطْ ] (ع مص ) تجاوز کردن از حد و مرتبه ٔ خود و دور شدن از حق و اندازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). از حد درگذشتن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 161) (دهار) (از غیاث اللغات ). || ستم کردن . (دهار) (تاج
شططفرهنگ فارسی عمید۱. تجاوز کردن از حد و اندازه؛ از اندازه گذشتن در هر چیزی.۲. دور شدن از حق.۳. جور و ستم بسیار.
شتیتلغتنامه دهخداشتیت . [ ش َ ] (ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده گردیدن . شَت ّ. شَتات . شَتَت . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط).
شتیتلغتنامه دهخداشتیت . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) کار پراکنده . (منتهی الارب ). ج ، شتی . (از محیط المحیط). پراکنده . (دهار). || دندان گشاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار).
شطیطلغتنامه دهخداشطیط. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خسروآباد بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . واقع در کنار شطالعرب . جمعیت آن 300 تن و آب آن از شطالعرب است .محصول آنجا یونجه و خرما و شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت و حصیربافی است . راه آن ماشین رو و ساکن
شطیطلغتنامه دهخداشطیط. [ ش َ ] (اِخ ) شعبه ٔ اصلی رود کارون را گویند. چهاردانگه . چون کارون برابر شهر شوشتر رسد به دو شعبه شود، قسمت اعظم آن به جانب مغرب پیچد و از شادروان شاپور گذرد وسپس روی به سوی جنوب کند این شعبه را شطیط یا چهاردانگه گویند. قسمت دیگر مستقیم به جنوب سرازیر شود و آن را گرگر
شططیلغتنامه دهخداشططی . [ ش َ طَ طی ] (ص نسبی ) ستمگر. ظالم . متجاوز : مردمانش [ مردمان سروستان ] سلاح ور و شططی باشند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 140).
لَا تُشْطِطْفرهنگ واژگان قرآنستم نکن -از حد خارج نشو - از حق تجاوز نكن -جور نکن - ظلم نکن (از شطط به معناي خروج از حد و تجاوز از حق است )
اشطاطلغتنامه دهخدااشطاط. [ اَ ] (اِخ ) (غدیر...) ج ِ شَط، بمعنی بعد، یا ج ِ شطط، بمعنی جور و گذشتن از حد است . وغدیر اشطاط نزدیک عُسفان است . (از معجم البلدان ).
شطلغتنامه دهخداشط. [ ش َطط ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از اقرب الموارد). || دشواری کردن بر کسی و ستم نمودن و ظلم کردن بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستم کردن . (دهار). || دور کردن . (از اقر
جامکیاتلغتنامه دهخداجامکیات . [ م َ کی یا ] (اِ) یا جامگیات . ج ِ جامکی . وظیفه ها. ماهانه ها. پاداشها. مزدها. اجری ها. سالیانه ها : با غلامان ترک و معارف لشکر در مواجب و اقطاعات و جامکیات طریق شطط و مناقشت و تدثق پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span class="hl" dir="lt
تغافل نمودنلغتنامه دهخداتغافل نمودن . [ ت َ ف ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) غفلت نمودن از چیزی . ناآگاهی نمودن از چیزی یا موضوعی : سلطان از کثرت لغط و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول
شططیلغتنامه دهخداشططی . [ ش َ طَ طی ] (ص نسبی ) ستمگر. ظالم . متجاوز : مردمانش [ مردمان سروستان ] سلاح ور و شططی باشند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 140).