شعورلغتنامه دهخداشعور. [ ش َ ] (ع اِ) نوعی ماهی . (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) اسب نجیبی از آن حبطات بود. (از اقرب الموارد). نام اسب پسران حارث بن عمرو. (منتهی الارب ).
شعورلغتنامه دهخداشعور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَعْر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ج ِ شَعَر. (ناظم الاطباء). رجوع به شَعْر و شَعَر شود. || (اِمص ) فهم و دریافت و ادراک و معرفت . (ناظم الاطباء). دریافت . اندریافت . هوش . (یادداشت مؤلف ).- شعور گرفتن از کسی
شعورلغتنامه دهخداشعور. [ ش ُ ] (ع مص ) شَعْر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دریافتن و دانستن ، و با لفظ گرفتن مستعمل . (آنندراج ). دانستن و دریافتن . (غیاث اللغات ). آگاهی یافتن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دانستن از طریق حس . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شَعْر شود.
شحورلغتنامه دهخداشحور. [ ش َ وَ ] (ع اِ) شحرور. (اقرب الموارد). مرغی است خوش آواز. (منتهی الارب ). رجوع به شحرور شود.
شهورلغتنامه دهخداشهور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شهر. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ماهها. (غیاث ) : اندر شهور سنه ٔ... امیر محمود. (تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ... اتفاق افتاد به پیوستن من بخدمت این پادشاه . (تاریخ بیهقی ).ای کهن گشته در سرای غرورخورده بسی
سحورلغتنامه دهخداسحور. [ س َ ] (ع اِ) آنچه در رمضان به آخر شب خورند. (غیاث ) (آنندراج ). آنچه سحرگاه خورند. (مهذب الاسماء). آنچه روزه گیران بسحر خورند. آنچه سحرگاه خورند از طعام یا شراب . (از اقرب الموارد) : گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزه گشا
شعورالصقالبلغتنامه دهخداشعورالصقالب . [ ش ُ رُص ص َ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) شعورالصقالبه . زعفران است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
شعورةلغتنامه دهخداشعورة. [ ش ُ رَ ] (ع مص ) شَعْر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانستن و دریافتن چیزی را. (منتهی الارب ). و رجوع به شعر شود.
شعوریلغتنامه دهخداشعوری . [ ش ُ ] (اِخ ) حسن شعوری حلبی . از مشاهر ادباست که در حلب متولد شده و به اسلامبول رفته و در سلک منشیان دولتی منسلک و در رشته ٔ معارف مشهور. و از تألیفات و آثار قلمی اوست :1- پندنامه ٔ ترکی منظوم ، که ترجمه ٔ پندنامه ٔ شیخ عطار اس
شعوریلغتنامه دهخداشعوری . [ ش ُ ] (اِخ ) نیشابوری . از گویندگان قرن دهم هجری و از نیشابور بود و اغلب در مشهد اقامت میکرد. صاحب ذوق و خوش طبع است . ابیات زیر از اوست :آرزوی ما جمال خوبرویی بیش نیست قسمت ما از جمالش آرزویی بیش نیست .شعوری چون روم از بیخودی ناخوانده در بزمش پی رفع
حسن شعوریلغتنامه دهخداحسن شعوری . [ ح َ س َ ن ِ ش ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ حلبی . ساکن قسطنطنیه و کاتب دیوان بود و در 1105 هَ . ق . درگذشت . او راست : دستورالعمل و دیوان شعر و ذیل ریاض الشعراء و فرهنگ شعوری در لغت فارسی به ترکی و منظومه ای به پیروی پندنامه ٔ عطار. (هد
شعورالصقالبلغتنامه دهخداشعورالصقالب . [ ش ُ رُص ص َ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) شعورالصقالبه . زعفران است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
شعورةلغتنامه دهخداشعورة. [ ش ُ رَ ] (ع مص ) شَعْر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانستن و دریافتن چیزی را. (منتهی الارب ). و رجوع به شعر شود.
شعوریلغتنامه دهخداشعوری . [ ش ُ ] (اِخ ) حسن شعوری حلبی . از مشاهر ادباست که در حلب متولد شده و به اسلامبول رفته و در سلک منشیان دولتی منسلک و در رشته ٔ معارف مشهور. و از تألیفات و آثار قلمی اوست :1- پندنامه ٔ ترکی منظوم ، که ترجمه ٔ پندنامه ٔ شیخ عطار اس
شعوریلغتنامه دهخداشعوری . [ ش ُ ] (اِخ ) نیشابوری . از گویندگان قرن دهم هجری و از نیشابور بود و اغلب در مشهد اقامت میکرد. صاحب ذوق و خوش طبع است . ابیات زیر از اوست :آرزوی ما جمال خوبرویی بیش نیست قسمت ما از جمالش آرزویی بیش نیست .شعوری چون روم از بیخودی ناخوانده در بزمش پی رفع
ذات الشعورلغتنامه دهخداذات الشعور. [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) صورتی از صور شمالی فلک میان صورت دب ّ اکبر و اسد و آن را حوض و ضفیرةالاسد و شعر بره نیس یا برنیکی و هلبة نیز نامند و مرکب است از نه کوکب مثنی و یک کوکب از قدر سیم .