شغبهلغتنامه دهخداشغبه . [ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) پوست بعضی از اندام که از کثرت کار فرمودن سخت و درشت و ستبر شده باشد. (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغ و شغر و شغه شود.
شغبهلغتنامه دهخداشغبه . [ ش َ غ ِ ب َ / ب ِ ] (ص ) ذلیل وخوار. (ناظم الاطباء). مجازاً به معنی ذلیل و خوار. (غیاث اللغات ). || فریفته . (ناظم الاطباء).بعضی شغبه را بمعنی فریفته نوشته . (غیاث اللغات ).
سغبهلغتنامه دهخداسغبه . [ س ُ ب َ ] (ص ) چیزی چرب و روغنی . (برهان ) (آنندراج ). چیزی چرب . (غیاث ). || فریفته و بازی داده شده . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : در زحیری ز سغبه ای گفتن گفت بگذار و در زحیر مباش . سنایی .دل سغبه ٔ عشق
سغبهفرهنگ فارسی عمید۱. فریبخورده و بازیداده شده؛ فریفته.۲. مسخره: ◻︎ تن خویشتن سغبه دونان کنند / ز دشمن تحمل زبونان کنند (سعدی۱: ۱۳۱).
شغبیلغتنامه دهخداشغبی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به یداشغب که دو وادی از ابله میباشند. (از انساب سمعانی ).