لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن صاعد، مکنی به ابی العلاء ومعروف به زعیم الدوله . ابن عساکر گوید: وی شاعری بسیارشعر بود و بر نظم و نثر مقتدر و دارای معانی و الفاظ نیکو لیکن علم وی در عروض و نحو به پایه ٔ شعر وی نبود. وی به دمشق رفت و مقرب سلطان و ملابس دیوان شد و مخترعاتی غریب