شفیعالغتنامه دهخداشفیعا. [ ش َ ] (اِ) نوعی از خط فارسی است . (آنندراج ). نوعی خط شکسته منسوب به شفیعا، خوشنویس معروف عهدصفویه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفیعا شود.
شفیعالغتنامه دهخداشفیعا. [ ش َ ] (اِخ ) یا میرزا شفیعا هراتی . نام یکی از خوشنویسان خط شکسته . (ناظم الاطباء). درباره ٔ او و میرزا حسن از لحاظ خوشنویسی گفته اند: اثنان لا ثالث لهما. (از فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 635). می
شفیعافرهنگ فارسی عمید۱. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط شکسته.۲. نام خوشنویسی که خط شکسته را خوب مینوشته.
شفیعافرهنگ نامها(تلفظ: šafieā) (شفیع + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به شفیع؛ ← شفیع ؛ به علاوه نام نوعی خط فارسی (شکسته نویسی) منسوب به شفیعا (خوشنویسِ معروف عهد صفوی) .
شفعالغتنامه دهخداشفعا. [ ش ُ ف َ ] (از ع ، اِ) شفاعت کنندگان و خواهشگران و پامردان . (ناظم الاطباء). شفعاء. و رجوع به شفعاء و شفیع شود.
شفعاءلغتنامه دهخداشفعاء. [ ش ُ ف َ ] (ع اِ) ج ِ شَفیع. (دهار) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ شافع. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفعا و شفیع شود.
شفهاءلغتنامه دهخداشفهاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اَشْفی ̍. زنی که لبهایش فراهم نیاید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سفعاءلغتنامه دهخداسفعاء. [ س َ ] (ع اِ) یک پایه دیگدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (ص ) سیاه رنگ شده از لاغری (زن ). (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رضی خراسانیلغتنامه دهخدارضی خراسانی . [ رَ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) میرزا رضی فرزند شفیعا. رجوع به رضی (رضی خراسانی میرزا...) شود.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اصفهانی (میرزا...). از همطرحان (؟) شفیعا اثر بوده در سنه ٔ 1132 هَ . ق . از این جهان رحلت نموده . او راست :چاره زمی کن دل افسرده راگرم نگه دار هواخورده را.بی وعده آمد امشب آن مرهم دل ریش همچون گلی که آی
خادملغتنامه دهخداخادم . [ دِ ] (اِخ ) حافظ خادم علی داماد قادر علیخان خوش نویس . در قصبه ٔ کیتهل توطن داشت و خط نسخ و نستعلیق و شفیعا و شکسته خوب مینگاشت . حافظ کلام الهی بوده و جاده ٔ شاعری فارسی و اردو می پیموده . از اوست :خواب بر زانوی دلدار تمناست مرااز خدا طالع بیدار تمناست مرا.<
موحدلغتنامه دهخداموحد. [ م ُ وَح ْ ح ِ ] (اِخ ) طالقانی نامش شفیعا یا ملاشفیع و عالمی عامل و عارفی کامل بود نیاکانش از طالقان آمده در اصفهان سکونت گرفتند. و او در هشتادسالگی بدانجا درگذشت . از اشعار اوست :آن شوخ که عشق را هوس می داندبلبل با زاغ هم نفس می داندگفتا که مگوی راز عشقم
درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (اِخ ) لقب وشهرت عبدالمجید طالقانی خطاط مشهور است . وی در خط شکسته مانند میرعماد در نستعلیق استاد بوده است و این خط را به پایه ای رسانید که تاکنون کسی بدان نتوانسته است برسد. هدایت در مجمع الفصحاء (ج 2 ص <span class="hl" dir=