شقایق النعمانلغتنامه دهخداشقایق النعمان . [ ش َ ی ِ قُن ْ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) شقائق النعمان . آلاله . شقایق نعمان . لاله ٔ کوهی . عندم . (یادداشت مؤلف ). لاله . (مفاتیح ). شقائق النعمن . شقائق نعمان . شقر. لاله ٔ کوهی . (از تذکره ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). رجوع به شقایق نعمانی و شقائق النعمان و ذخیر
شقائقلغتنامه دهخداشقائق . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) شقایق . ج ِ شَقیقة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شقیقة، به معنی میان دوکوه . (آنندراج ). و رجوع به شقیقة شود. || نوعی از لاله ، و این مفرد و جمع یکسان آید. (آنندراج ) (از بحر الجواهر) (از صراح اللغة) (غیاث ) (ناظم الاطباء). مت
شقاقلغتنامه دهخداشقاق . [ ش ِ ] (ع مص ) مشاقّه و خلاف و دشمنی کردن و ضرر رسانیدن . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخالفت کردن با. دشمنی کردن با. (فرهنگ فارسی معین ). مُشاقَّه . (منتهی الارب ). مخالفت و دشمنی کردن . (غیاث ). خلاف . (دهار) (مهذب الاسماء). و رجوع به مشاقه شود. |
شقاقلغتنامه دهخداشقاق . [ ش َق ْ قا ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن اسحاق بن مهران شقاق بغدادی . از اسحاق بن یوسف افطس روایت کرد و عبداﷲبن اسحاق بن خراسانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
شقاقلغتنامه دهخداشقاق . [ ش َق ْ قا ] (ع ص ) چوب بُر و هیزم شکن . (مهذب الاسماء). این لفظ بر هیزم شکن اطلاق شود. (از انساب سمعانی ). || مردی که گفتار بی کردار دارد و خود را بیش از آنچه هست مینماید و به همنشینی با پادشاه و چیزهایی از این قبیل افتخار میکند و مینازد. (از اقرب الموارد).
شقاقلغتنامه دهخداشقاق . [ ش ِ ] (ع اِ) ترک و کفتگی که در رسغ دست و پای ستور پدید آید. (از بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). شکاف دست وپای : شقاق خردگاه . شقاق بحولیک . (یادداشت مؤلف ). شکاف پای اسب . (مهذب الاسماء) (دهار). || نوعی از بیماری بواسیر که در مقعد پدید آید : و ی
ارامونیلغتنامه دهخداارامونی . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) آنومیا. بیونانی شقایق النعمان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلغت یونانی لاله را گویند و آن باغی و صحرائی هر دو باشد و بعربی شقایق النعمان خوانند و نوعی دیگر هم هست که آنرا آذریون گویند. (برهان قاطع). انومنا . رجوع به شقایق شود.
شقایق النعمنلغتنامه دهخداشقایق النعمن . [ ش َ ی ِ قُن ْ ن ُ ما ] (ع اِ مرکب ) شقایق النعمان . رجوع به شقائق النعمان شود.
ارمونیلغتنامه دهخداارمونی . [ ] (اِ) شقیق . شقر. شقایق . شقایق النعمان . کاسه بشکنک . لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . لاله ٔ داغدار.
شقایقلغتنامه دهخداشقایق . [ ش َ ی ِ ] (از ع ، اِ) شقائق . گیاهی که شبیه است به گل خشخاش وبه تازی شقائق النعمان گویند. (ناظم الاطباء). لاله ٔ دختری . (ریاض الادویة). لاله . (لغت فرس اسدی ) (بحر الجواهر). لاله ٔ داغدار. لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . شقائق . لاله بشکنک . الاله . آلاله . شقر. (ی
شقایقفرهنگ فارسی عمیدگیاهی شبیه خشخاش با برگهای بریده و گلهای سرخ که در انتهای گلبرگهای آن لکۀ سیاهی وجود دارد. لالۀ حمرا؛ لالۀ سرخ؛ لالۀ نعمانی؛ شقایق نعمان؛ شقایقالنعمان.⟨ شقایق دریایی: (زیستشناسی) نوعی مرجان به شکل استوانه که روی صخرههای کف دریا پیدا میشود.
شقایقفرهنگ فارسی معین(شَ یِ) (اِ.) گیاهی است یکساله از تیرة خشخاش که غالباً در مزارع و کشتزارها م ی روید. گلش منفرد و بزرگ و زیبا به رنگ قرمز است .
شقایقفرهنگ نامها(تلفظ: šaqāyeq) (عربی) (در گیاهی) گلی سرخ رنگ ؛ گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی این گل که بیشتر در مزارع، دشت ها و دامنههای کوهستان میروید ؛ کاسه بشکنک .
شقایقلغتنامه دهخداشقایق . [ ش َ ی ِ ] (از ع ، اِ) شقائق . گیاهی که شبیه است به گل خشخاش وبه تازی شقائق النعمان گویند. (ناظم الاطباء). لاله ٔ دختری . (ریاض الادویة). لاله . (لغت فرس اسدی ) (بحر الجواهر). لاله ٔ داغدار. لاله ٔ نعمان . لاله ٔ دلسوخته . شقائق . لاله بشکنک . الاله . آلاله . شقر. (ی
شقایقفرهنگ فارسی عمیدگیاهی شبیه خشخاش با برگهای بریده و گلهای سرخ که در انتهای گلبرگهای آن لکۀ سیاهی وجود دارد. لالۀ حمرا؛ لالۀ سرخ؛ لالۀ نعمانی؛ شقایق نعمان؛ شقایقالنعمان.⟨ شقایق دریایی: (زیستشناسی) نوعی مرجان به شکل استوانه که روی صخرههای کف دریا پیدا میشود.
شقایقفرهنگ فارسی معین(شَ یِ) (اِ.) گیاهی است یکساله از تیرة خشخاش که غالباً در مزارع و کشتزارها م ی روید. گلش منفرد و بزرگ و زیبا به رنگ قرمز است .
شقایقفرهنگ نامها(تلفظ: šaqāyeq) (عربی) (در گیاهی) گلی سرخ رنگ ؛ گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی این گل که بیشتر در مزارع، دشت ها و دامنههای کوهستان میروید ؛ کاسه بشکنک .