ساکارزفرهنگ فارسی عمیدمادهای جامد، سفید، بیبو، بامزۀ شیرین که برای شیرین کردن مواد غذایی بهکار میرود؛ قند.
ساکارزفرهنگ فارسی معین(رُ) [ فر. ] (اِ.) ماده ای که از نیشکر تهیه شود و از نظر شیمایی شبیه چغندر است ، قند نیشکر.
شکرپوشلغتنامه دهخداشکرپوش . [ ش َ ک َ ] (ن مف مرکب ) هر چیز پوشیده شده از شکر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : با زهرچشم خنده هم آغوش کرده ای بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای .صائب تبریزی (از آنندراج ).
سقیروسلغتنامه دهخداسقیروس . [ س َ ] (معرب ، اِ) اسقیروس . یونانی «اسکیروس » (تهبج سرطانی ). رجوع به اسقیروس شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت یونانی هر ورم و آماس صلب و سخت . (برهان ) (آنندراج ). صلابت . (بحر الجواهر).
شقودسلغتنامه دهخداشقودس . [ ] (اِ) قثاء بری است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 22). شقوریس . رجوع به شقوریس شود.