شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َ ] (از ع ، ص ) با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل . || فقیر و تهیدست . || خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره . (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر : باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر. <p
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َ قی ی ] (ع ص ) بدبخت .ضد سعید. ج ، اشقیاء. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر. (یادداشت مؤلف ). بدبخت . ج ، اشقیاء، و شقیّون . (مهذب الاسماء). بدبخت . (دهار) (ترجمان القرآن ص 62) (غیاث ) (از آن
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش َق ْی ْ ] (ع مص ) برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). || منسوب است به مردی شق نام . (از لباب الانساب ).
شقیلغتنامه دهخداشقی . [ ش ِ قی ی ] (اِخ ) قاضی ابوعبداﷲ عمربن احمر... شقی ، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمدبن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. او از شقه بشمار است . (از
عمق سِکیSecchi depth, Secchi disk depth, Secchi disk transparencyواژههای مصوب فرهنگستانعمقی از آب که در آن زلالیسنج سِکی غوطهوردرآب دیگر دیده نمیشود یا بهزحمت قابل تشخیص است
پیشکیلغتنامه دهخداپیشکی . [ ش َ ] (ق مرکب ) از پیش پیش . زودتر از گاه مقرر. دادن یا فرستادن یا ستاندن چیزی سلف قبل از موعد مقرر. سلف . قبلاً؛ استسلاف ؛ بها پیشکی گرفتن . || به مساعده . بطور مساعده .
شقیقیلغتنامه دهخداشقیقی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شقیق که انتساب اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
شقیقلغتنامه دهخداشقیق . [ ش َ ] (اِخ ) ابن سلمه . ابووائل اسدی کوفی . از مخضرمین است که پیامبر(ص ) را درک کرد ولی آن حضرت را ندید و هیچ از وی نشنید. (از منتهی الارب ). رجوع به ابووائل و همچنین عیون الاخبار ج 2ص 356 و صفةالصفو
شقیقةلغتنامه دهخداشقیقة. [ ش ُ ق َ ق َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شَقیقة. (ناظم الاطباء). رجوع به شَقیقه شود. || مرغی کوچکتر از شَقیقة. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقة که به معنی مرغی است . (منتهی الارب ). رجوع به شقیقة شود.
شقیاتلغتنامه دهخداشقیات . [ ش َ قی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقیة، به معنی زن بدبخت . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقیة و شقی شود.
شقیحلغتنامه دهخداشقیح . [ ش َ ] (ع ص ) ناتوان از بیماری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برخاسته از بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زشت و بدگل :قبیح شقیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زشت . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف
شقیقیلغتنامه دهخداشقیقی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شقیق که انتساب اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
شقیقلغتنامه دهخداشقیق . [ ش َ ] (اِخ ) ابن سلمه . ابووائل اسدی کوفی . از مخضرمین است که پیامبر(ص ) را درک کرد ولی آن حضرت را ندید و هیچ از وی نشنید. (از منتهی الارب ). رجوع به ابووائل و همچنین عیون الاخبار ج 2ص 356 و صفةالصفو
شقیقةلغتنامه دهخداشقیقة. [ ش ُ ق َ ق َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شَقیقة. (ناظم الاطباء). رجوع به شَقیقه شود. || مرغی کوچکتر از شَقیقة. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقة که به معنی مرغی است . (منتهی الارب ). رجوع به شقیقة شود.
شقیاتلغتنامه دهخداشقیات . [ ش َ قی یا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شقیة، به معنی زن بدبخت . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقیة و شقی شود.
شقیحلغتنامه دهخداشقیح . [ ش َ ] (ع ص ) ناتوان از بیماری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برخاسته از بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زشت و بدگل :قبیح شقیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زشت . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف
دمشقیلغتنامه دهخدادمشقی . [ دِ م َ ] (اِخ ) صدرالدین ابوعبداﷲ محمدبن عبدالرحمان دمشقی عثمانی شافعی . قاضی القضاة سرزمین سغد و از مؤلفان بود. او راست : رحمة الامة فی اختلاف الائمة (در فروع فقه شافعی ) و آن را به سال 780 هَ . ق . بپایان رسانده است . (از معجم ال
دمشقیلغتنامه دهخدادمشقی . [ دِ م َ ] (اِخ ) یکی از مترجمین و نقله ٔ کتب است در قرون اولیه ٔ اسلامی عربی . (از الفهرست ابن ندیم ).
دمشقیلغتنامه دهخدادمشقی . [ دِ م ِ / م َ ] (اِخ )شمس الدین ابوعبداﷲ محمدبن ابی طالب انصاری دمشقی صوفی ، معروف به شیخ ربوة. یکی از اعجوبه های زمان خود بود و در بیشتر علوم آگاهی و نوشته هایی داشت . از آثار اوست : 1 - السیاسة فی
دمشقیلغتنامه دهخدادمشقی . [ دِ م ِ / م َ ] (ص نسبی ) منسوب به دمشق . (ناظم الاطباء). || نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه ).
حسن دمشقیلغتنامه دهخداحسن دمشقی . [ ح َ س َ ن ِ دِ م َ ] (اِخ ) ابن رجأبن ابراهیم بن عبداﷲ حنفی . درگذشته ٔ 765 هَ . ق . احوال او در هدیةالعارفین (ج 1 ص 286) بنقل از صفوةالادباء آمده است .