شقیقهلغتنامه دهخداشقیقه . [ ش َ قی ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) شقیقة. آن جزء از کنار سر که میان گوش و پیشانی است . (ناظم الاطباء). جبین . (بحر الجواهر). جای نرم که میان گوش و پیشانیست . (آنندراج ) (غیاث ). در تداول عوام فارسی زبانان ، صدغ . گیجگاه . (یادداشت مؤلف
شقیقهفرهنگ فارسی معین(شَ قَ یا قِ) [ ع .شقیقة ] (اِ.) 1 - خواهر. 2 - گیج گاه ، کنار پیشانی . ج . شقائق .
شقیقةلغتنامه دهخداشقیقة. [ ش ُ ق َ ق َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شَقیقة. (ناظم الاطباء). رجوع به شَقیقه شود. || مرغی کوچکتر از شَقیقة. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقة که به معنی مرغی است . (منتهی الارب ). رجوع به شقیقة شود.
شقیقةلغتنامه دهخداشقیقة. [ ش َ ق َ ] (اِخ ) نام جده ٔ نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- بنوالشقیقة ؛ اخوان نعمان بن منذر.(ناظم الاطباء).
شقیقةلغتنامه دهخداشقیقة. [ ش َ ق َ ] (ع اِ) شقیقه . شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویاننده ٔ گیاه میان دو پشته ٔ ریگ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گشاده ٔمیان دو ریگ . ج ، شقایق . (مهذب الاسماء). || شکاف و رخنه . ج ، شَقائق . (ناظم الاطباء). || خوا
شکیکةلغتنامه دهخداشکیکة. [ ش َ ک َ ] (ع اِ) گروهی از مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گروه . (مهذب الاسماء). || راه . ج ، شکائک ، شکک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خَنور که فواکه در آن نهند. (از منتهی الارب ).
شقیقةلغتنامه دهخداشقیقة. [ ش ُ ق َ ق َ ] (ع اِ مصغر) مصغر شَقیقة. (ناظم الاطباء). رجوع به شَقیقه شود. || مرغی کوچکتر از شَقیقة. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقة که به معنی مرغی است . (منتهی الارب ). رجوع به شقیقة شود.
شقیقتینلغتنامه دهخداشقیقتین . [ ش َ قی ق َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ شقیقة. دو شقیقه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شقیقة شود.