شلتوکلغتنامه دهخداشلتوک . [ ش َ ] (اِ) چلتوک . شالی . (یادداشت مؤلف ). شالی و برنجی که هنوز از پوست برنیاورده باشند. (از برهان ) (از غیاث ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : چو شلتوک آمد به دنیا درون به چاهی ز کربال شد سرنگون . <p
شلتوکفرهنگ فارسی عمیدبرنجی که هنوز آن را از پوست در نیاورده باشند؛ برنج نکوبیدهای که دارای پوستۀ نازک گندمیرنگ است؛ شالی.
شلتاقلغتنامه دهخداشلتاق . [ ش ِ / ش َ ] (ترکی ، اِ) منازعه با کسی در باب دلایل دروغ . (ناظم الاطباء). جنگ و خرخشه . (غیاث ) : در جفا ابروی شوخ تو به عالم طاق است شیوه ٔ تو همه جور و ستم و شلتاق است . میرنجا