شلپویلغتنامه دهخداشلپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پا هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). آواز پای مردم که نرم و آهسته روند در شب و غیره . (فرهنگ اوبهی ). بانگ پای مردم که نرم روند. (صحاح الفرس ) (از لغت فرس اسدی ). آواز پای باشد که هنگام رفتن برآید و آنرا چمچ
شلپویفرهنگ فارسی عمیدصدای پا: ◻︎ توانگر به نزدیک زن خفته بود / که ناگاه شلپوی مردم شنود (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).
صعود انفرادیsolo climbing, soloing, soloواژههای مصوب فرهنگستانصعود بهتنهایی و بدون کمک حمایتچی (belayer)
شلپ شلوپلغتنامه دهخداشلپ شلوپ . [ ش ِ ل ِ ش ُ ] (اِ صوت مرکب ) آواز دست و پا زدن در آب . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شلپ و شلپ شود.
شیبویلغتنامه دهخداشیبوی . (اِ) شکپوی (آیا مصحف شلپوی نیست ؟). (یادداشت مؤلف ). بمعنی شکپوی است که آواز پای باشد که در شب آهسته روند. (برهان ). شرفاک . || صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید. (برهان ). رجوع به شکپوی و شلپوی و شرفاک شود.
شیپویلغتنامه دهخداشیپوی . (اِ) شلپوی .شکپوی . شرفاک . شیبوی . شب بوی . آواز پای باشد که در شب آهسته براه روند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به شلپوی و شرفاک شود.
شگپویلغتنامه دهخداشگپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پای هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء). آواز پای را گویند که آهسته روند در شب و به این معنی شلپوی و شیپوی (شب پوی ) نیز آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
شکشکلغتنامه دهخداشکشک . [ ش َ ش َ ] (اِ صوت ) آواز پای که هنگام راه رفتن برآید. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شکاشک است . (فرهنگ جهانگیری ). آواز پای . (انجمن آرا) (آنندراج ). شرفاک . شلپوی . شکک . رجوع به مترادفات کلمه شود.