شمارلغتنامه دهخداشمار. [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) رازیانه (لغت مصری است ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رازیانج . رازیانه . شمر. (یادداشت مؤلف ). رازیانه که بادیان باشد. (از برهان ). رجوع به رازیانه شود.
شمارلغتنامه دهخداشمار. [ ش ِ ] (اِ) نام درختی است کوتاه و بسیار سخت که پیشه وران از آن دسته ٔ افزار و دست افزار سازند. (برهان ). || انیسون . (یادداشت مؤلف ).
شمارلغتنامه دهخداشمار. [ ش ُ ] (اِ) حساب . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : چون شمار آید بی رنج بیک ساعت بر تو بشمارد یک خانه پر از ارزن . فرخی .نی نی دروغ گفتم این چه شمار باشدباری نبید خور
سمارلغتنامه دهخداسمار. [ س َ ] (ع ص ) شیر تنک بسیارآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). || (اِ) گونه ای نی بوریاست . اسل . || نام گیاهی است . علف حصیر. || خرزهره . سم الحمار. (فرهنگ فارسی معین ).
سمارلغتنامه دهخداسمار. [ س ُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ سامر. افسانه گویندگان . (از آنندراج ). || کسانی که شب نخوابند و با ندیم خود صحبت کنند. (ناظم الاطباء).
سمیارلغتنامه دهخداسمیار. [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . دارای 551 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات ، بنشن ، انگور، بادام و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1</sp
سیمیارلغتنامه دهخداسیمیار. (ص ) اشاره کننده و رمزگوینده را خوانند، یعنی شخصی که چیزها را به ایما و اشاره خاطرنشان کند. (برهان ). رمزگوی ، کنایه گوی ، مثال گوی که به رمز و مثال مطلبی به مریدان تعلیم کند که فارسیان گویند زردشت حکیم در اظهار حقایق و ابراز دقایق این شیوه داشته . (آنندراج ) (از انجم
شمارقلغتنامه دهخداشمارق . [ ش َ رِ ] (ع ص ) جامه ٔ پاره پاره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شمارخواهلغتنامه دهخداشمارخواه . [ ش ُ خوا / خا] (نف مرکب ) آنکه حساب کارها و اعمال طلبد. || (اِخ ) خدای تعالی . دیان . (فرهنگ فارسی معین ).
شماردنلغتنامه دهخداشماردن . [ ش ُ دَ ] (مص ) شمردن . شماره کردن . شمریدن . شماریدن . تعداد کردن . احصاء. تعداد. حصر. (یادداشت مؤلف ) : زین پیش همی روز شمردی گه آن بودگاه است که اکنون قدح باده شماری . فرخی .که گر زین سو بدان در بنگرد
دادههای بزرگمقیاسlarge-scale dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که شمار متغیرهای آنها بیش از شمار واحدهای نمونهگیری است
شمارقلغتنامه دهخداشمارق . [ ش َ رِ ] (ع ص ) جامه ٔ پاره پاره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شماره گاهلغتنامه دهخداشماره گاه . [ ش ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شمارگاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شمارگاه شود.
شماره گیرلغتنامه دهخداشماره گیر. [ش ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شمارگیر. شماره گر. حاسب . محاسب . حسیب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شمارگیر شود.
دقیقه شمارلغتنامه دهخدادقیقه شمار. [ دَقی ق َ / ق ِ ش ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دقیقه شمارنده . شمارنده ٔ دقیقه . آنکه یا آنچه دقیقه ها را بشمارد. || عقربک در ساعت که دقیقه ها را معلوم کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه ٔ بزرگ . در مقابل عقربک ساعت شمار یعنی عقربه ٔ
دوسرشمارلغتنامه دهخدادوسرشمار. [ دُ س َ ش ُ ] (اِخ ) نام منطقه ٔ ییلاقی است از دهستان نرم آب بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری که دارای 5 آبادی نزدیک بهم است : بالاده ، پایین ده ، تیله بن ، قلعه ، اوسر. (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).<br
خواجه شمارلغتنامه دهخداخواجه شمار. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ش ُ ] (اِ مرکب ) بزرگ . کسی که در شمار خواجگان باشد. بانام . باشخصیت : خواجه ... بطارم رفت و جمله ٔ خواجه شماران و اعیان و صاحب دیوان رسالت . (تاریخ بی
روز شمارلغتنامه دهخداروز شمار. [ زِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (آنندراج ). روز داوری . روز رستاخیز. روز حساب : کجا برد خواهی مرا بسته زارنترسی ز یزدان بروز شمار. فردوسی .بیزدان نمایم بروز شماربنالم ز بدکن بپروردگار.