شمطلغتنامه دهخداشمط. [ ش َم ْ / ش ِم ْ / ش َ م َ ] (ع اِ) توابل و دیگ افزار را گویند: قدر تسع شاة بشمطها؛ یعنی وسعت یک گوسفند با دیگ افزار دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تابل . ج ، شِماط، اشماط. (از اقرب الم
رکابیلغتنامه دهخدارکابی . [ رِ ] (ص نسبی ) اسب جنیبت . کتل . (فرهنگ فارسی معین ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ).اسب جنیبت را نامند. (فرهنگ جهانگیری ) : برسم رکابی روان کرد رخش هم او رنگ پیرای و هم تاجبخش . نظام