شمایللغتنامه دهخداشمایل . [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) خویهای مردم . (تفلیسی ). شمائل . خصلتها. عادتها. (آنندراج ) (غیاث ) (از بهارعجم ). طبعها. عادتها. خویها. خوها. خلق ها. اخلاق . (یادداشت مؤلف ). || خوبیهای ذات . سرشتهای نیکو. خصلتهای پاکیزه . اخلاق پسندیده . (ناظم الاطباء). ج ِ شمال که به معنی خوبی
شمایلفرهنگ فارسی معین(شَ یِ) [ ع . شمائل ] (اِ.) 1 - جِ شمال و شمله ؛ طبع ها، خوی ها. 2 - شکل ، صورت . 3 - تصویر بزرگان دینی و مذهبی .
سماللغتنامه دهخداسمال . [ س َم ْ ما ] (ع اِ) یک نوع درختی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه چشم کسی را کور کند. (ناظم الاطباء).
شمایل سازلغتنامه دهخداشمایل ساز. [ ش َ ی ِ ] (نف مرکب ) شمایل سازنده . نقاشی که تصویربزرگان دین را نقاشی کند. (از فرهنگ فارسی معین ).
شمایل سازیلغتنامه دهخداشمایل سازی . [ ش َ ی ِ ] (حامص مرکب ) کشیدن تصویر اکابردینی . || دکان شمایل ساز. کار شمایل ساز.
شمایل گردانلغتنامه دهخداشمایل گردان . [ ش َ ی ِگ َ ] (نف مرکب ) کسی که تصویرهای قاب کرده ٔ بزرگان دین را به معرض نمایش گذارد. (از فرهنگ فارسی معین ).
شیرین شمایللغتنامه دهخداشیرین شمایل . [ ش َ ی ِ ] (ص مرکب ) خوش هیکل . خوش اندام . (فرهنگ فارسی معین ). مطبوع و دلپذیر و نازنین و خوشنما و صاحب حسن . (ناظم الاطباء) : کار کلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دلربایی شیرین شمایل افتد. ابوطالب کلیم (ا