شملهلغتنامه دهخداشمله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ) شالی که بر دوش اندازند و یا بر سر مانند دستار پیچند. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) : اوصاف شمله بر علم زر نوشته اندالقاب بندقی به سراسر نوشته اند. <p cla
شملهلغتنامه دهخداشمله .[ ش ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) تیر شهاب . (از برهان ) (ناظم الاطباء). روشنایی در شبها در آسمان که از جانبی به جانب دیگر رود. (ناظم الاطباء). رجوع به تیر شهاب شود.
سملعلغتنامه دهخداسملع. [ س َ م َل ْ ل َ ] (ع اِ) گرگ . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و در حق آدم بد و خبیث گویند. هو سملع هملع. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).
سملةلغتنامه دهخداسملة. [ س َ م َ ل َ ] (ع اِ) گل و لای . || بقیه ٔ آب در بن حوض . || اندک آب در بن خنور مانده یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سمیلهلغتنامه دهخداسمیله . [ س َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شادلی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 100 تن سکنه است . آب آن از کارون . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت . راه آن در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفه ٔ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی
شملةلغتنامه دهخداشملة. [ ش َ ل َ ] (ع اِ) نوعی از چادر کوتاه که بر خود پیچند. ج ، شملات ، شِمال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گلیم خرد که به خود درکشند. (یادداشت مؤلف ).- ام شملة ؛ دنیا. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).- || می
شملاتلغتنامه دهخداشملات . [ ش َ م َ ] (ع اِ) ج ِ شَملَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شملة شود.
شملتینلغتنامه دهخداشملتین . [ ش َ ل َ ت َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو شملة. رجوع به شملة شود. || لباس دولا. (ناظم الاطباء).
شملةلغتنامه دهخداشملة. [ ش ِ م ِل ْ ل َ] (ع ص ) ناقة شملة؛ ماده شتر سریع و شتابرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
اعتذاقلغتنامه دهخدااعتذاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دو شمله از پس گذاشتن دستار را. (منتهی الارب ). دو شمله از پس دستار گذاشتن . (ناظم الاطباء). || خاص کردن کسی را به چیزی . || نشان کردن شتر را برای گرفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).