شمیمیلغتنامه دهخداشمیمی . [ ش ِم ْ می ما ] (ع مص ) شم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بوییدن . (منتهی الارب ). رجوع به شم شود.
صمیمیلغتنامه دهخداصمیمی . [ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به صمیم . رجوع به صمیم شود. یکدل . صدیق یکتا. همدل . یگانه . چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص ، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری ...
صمیمیدیکشنری فارسی به انگلیسیboon, bosom, close , cordial, devout, fast , hearty, intimate, true, near, sincere, tightknit, truehearted
شملغتنامه دهخداشم . [ ش َم م ] (ع مص ) بوییدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شَمیم . شِمّیمی ̍ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شم ریحان و جز آن ؛ گرفت بوی آن به حاسه و شم . (از اقرب الموارد). رجوع بهمین مصادرکلمه شود. || تکبر کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ||
رفیق اصفهانیلغتنامه دهخدارفیق اصفهانی . [ رَ ق ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملاحسین رفیق اصفهانی متوفی بسال 1212 هَ . ق . دارای طبعی ملیح و خلقی شریف بود و درشعرشناسی و شاعری پایه ٔ ارجمند داشت . ابیات زیر از اوست :کجاست آنکه پیامی ز دوستان برساند؟کجاست آنکه به جسم فسرد