شنبدلغتنامه دهخداشنبد. [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شنبه را گویند که روز اول هفته است . (برهان ) (آنندراج ). روز شنبه . (جهانگیری ). روز اول هفته یعنی روز شنبه . (ناظم الاطباء). یوم السبت . اول هفته : ز اردیبهشت روزی ده رفته روز شنبد<b
شنبدفرهنگ فارسی عمیدشنبه؛ روز اول هفته: ◻︎ به فال نیک به روز مبارک شنبد / نبیذ گیر و مده روزگار نیک به بد (منوچهری: ۲۱).
شنبثلغتنامه دهخداشنبث . [ شَم ْ ب َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). أسد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شنبثلغتنامه دهخداشنبث . [ شُم ْ ب َ ] (ع ص ) درشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). ناهموار و درشت و صلب . (ناظم الاطباء).
شنبذلغتنامه دهخداشنبذ. [ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن شنبذ. قاضی دینور. محدث است . (منتهی الارب ).
شنبذلغتنامه دهخداشنبذ. [ شَم ْ ب ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شون بوذی : یقولون لی شنبذ و لست مشنبذاًطوال اللیالی او یزول ثبیر. ابوالمهدی (از المعرب جوالیقی ص 9).و رجوع به همان کتاب ص <span class="hl
شنبدیواژهنامه آزادشنبدی، یکی از محلات بسیار قدیمی بندر بوشهر. خاندان آل عصفور پس از مهاجرت از کشور بحرین در این محله ساکن شدند و نام محلۀ شنبدی از نام جد سیزدهم خاندان آل عصفور یعنی شیخ شنبد گرفته شده است. بیشتر تجار کازرونی در این محله صاحب حجره و مغازه بودند. اماکن مهم محلۀ شنبدی عبارت اند از: مسجد نو بوشهر (مسجد س
تیره شنبدیلغتنامه دهخداتیره شنبدی . [ رِ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حاجی آباد ایزدخواست است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 790 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
شون بوذیلغتنامه دهخداشون بوذی . [ شوم ْ ] (جمله ٔ استفهامی ) صورت دگرگون شده و نادرست کلمه ٔ شنبد. رجوع به شنبد و شنبذ و شنبه و المعرب جوالیقی ص 210 شود.
شنبهلغتنامه دهخداشنبه . [ شَم ْ ب َ/ ب ِ / ب ِه ْ ] (اِ) شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان ). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). روز اول هفته .
اشامی جویباریلغتنامه دهخدااشامی جویباری . [ ] (اِخ ) در فرهنگها ذکری از شاعری هست که گاهی نام او را اشامی جویباری و گاهی اشنانی جویباری نوشته اند و در کلمه ٔ «موبد» این شعر را بنام او آورده اند : ز اردیبهشت روزی ده رفته روز شنبدقصد فکند زی ما باده بدست موبد.و احتمال
صبوحی کردنلغتنامه دهخداصبوحی کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب نوشیدن در بامداد ویا شراب نوشیدن از بامداد تا گاه خفتن : اگر توانی یک شنبه را صبوحی کن کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبد. منوچهری .شب که صبوحی نه بهنگام کردخون زیادش سیه
راملغتنامه دهخدارام . (اِ) نام روز بیست ویکم از ماههای پارسی چه مطابق رسم زرتشتیان هر یک از سی روز ماه بنام فرشته ای موسوم بوده است : ترا روز رام از جهان رام بادهمان باد را با توآرام باد. فردوسی .می خور کت باد نوش برسمن و پیلگوش <
شنبدیواژهنامه آزادشنبدی، یکی از محلات بسیار قدیمی بندر بوشهر. خاندان آل عصفور پس از مهاجرت از کشور بحرین در این محله ساکن شدند و نام محلۀ شنبدی از نام جد سیزدهم خاندان آل عصفور یعنی شیخ شنبد گرفته شده است. بیشتر تجار کازرونی در این محله صاحب حجره و مغازه بودند. اماکن مهم محلۀ شنبدی عبارت اند از: مسجد نو بوشهر (مسجد س
دوشنبدلغتنامه دهخدادوشنبد. [ دُ شَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) دوشنبه . (یادداشت مؤلف ) : به روزگار دوشنبد نبید خور به نشاطبه رسم موبد بنشین و موبدان موبد. منوچهری .رجوع به دوشنبه شود.
یکشنبدلغتنامه دهخدایکشنبد.[ ی َ / ی ِ شَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) یکشنبه : اگر توانی یکشنبه را صبوحی کن کجا صبوحی نیکو بود به یکشنبد. منوچهری .و رجوع به یکشنبه شود.