شهرآشوبلغتنامه دهخداشهرآشوب . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از دهات سدن رستاق مازندران . (ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 168).
شهرآشوبلغتنامه دهخداشهرآشوب . [ ش َ ] (نف مرکب ) آشوبنده ٔ شهر. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). که شهر را به آشوب و فتنه و فساد کشد. || کسی که در حسن و جمال ، فتنه ٔ شهری باشد. کسی که از حسن یا فساد خود نظم شهری را بر هم زند. (فرهنگ نظام ). کسی که در حسن و جمال ، فتنه و آشوب شهری باشد. (ناظم ال
شهرآشوبفرهنگ فارسی عمید۱. آشوبندۀ شهر؛ کسی که در شهر فتنه و آشوب برپا میکند.۲. ویژگی آنکه بهواسطۀ حسن و جمال خود باعث فتنه و آشوب شود.۳. (اسم) (موسیقی) از آهنگهای موسیقی ایرانی.
شهرآشوبدیکشنری فارسی به انگلیسیfemme fatale, devilish, mischief, mischief-maker, mischievous, shrewish
ابن شهرآشوبلغتنامه دهخداابن شهرآشوب . [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبداﷲ محمدبن علی بن شهرآشوب بن ابی نصر سروی مازندرانی . وفات شب جمعه 22 شعبان سال 588 هَ .ق . فقیه محدث شیعی معروف . درادب و شعر عربی ماهر و جد او
زن شهرآشوبfemme fataleواژههای مصوب فرهنگستانزنی معمولاً با جذابیت و زیبایی بسیار با باطنی فتنهگر که سرانجام شخصیت مرد فیلم را به نابودی میکشاند
شهرآشوبیلغتنامه دهخداشهرآشوبی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شهرآشوب . عمل شهرآشوب . شهرآشوب بودن : رسم عاشق کشی و شیوه ٔ شهرآشوبی جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.حافظ.
ابن شهرآشوبلغتنامه دهخداابن شهرآشوب . [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبداﷲ محمدبن علی بن شهرآشوب بن ابی نصر سروی مازندرانی . وفات شب جمعه 22 شعبان سال 588 هَ .ق . فقیه محدث شیعی معروف . درادب و شعر عربی ماهر و جد او
زن شهرآشوبfemme fataleواژههای مصوب فرهنگستانزنی معمولاً با جذابیت و زیبایی بسیار با باطنی فتنهگر که سرانجام شخصیت مرد فیلم را به نابودی میکشاند
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن علی مازندرانی . ابن شهرآشوب . رجوع به ابن شهرآشوب شود.
رنگلغتنامه دهخدارنگ . [ رِ ] (اِ) آهنگ مخصوص رقص . آهنگی که بتوان با آن رقصید .- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب . (فرهنگ نظام ).
یحییلغتنامه دهخدایحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین علوی نیشابوری ، مکنی به ابومحمد، از بنی زیاده و مقدم بر ابن شهرآشوب می زیست و ابن شهرآشوب او را مردی زاهدو متکلم و دانشمند معرفی کرده از جمله ٔ کتابها و آثار او کتابهای زیر را نام برده است : 1- المسح علی ا
ابومنصورلغتنامه دهخداابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی . عالم شیعی صاحب کتاب احتجاج از اساتید ابن شهرآشوب . رجوع به احمد... شود.
شهرآشوبیلغتنامه دهخداشهرآشوبی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شهرآشوب . عمل شهرآشوب . شهرآشوب بودن : رسم عاشق کشی و شیوه ٔ شهرآشوبی جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.حافظ.
ابن شهرآشوبلغتنامه دهخداابن شهرآشوب . [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبداﷲ محمدبن علی بن شهرآشوب بن ابی نصر سروی مازندرانی . وفات شب جمعه 22 شعبان سال 588 هَ .ق . فقیه محدث شیعی معروف . درادب و شعر عربی ماهر و جد او
زن شهرآشوبfemme fataleواژههای مصوب فرهنگستانزنی معمولاً با جذابیت و زیبایی بسیار با باطنی فتنهگر که سرانجام شخصیت مرد فیلم را به نابودی میکشاند