شهنیلغتنامه دهخداشهنی . [ ش َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ململی هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
شحنگیلغتنامه دهخداشحنگی . [ ش ِ ن َ / ن ِ ] (حامص ) عمل شحنه . داروغگی . پاسبانی شهر و برزن . رجوع به شحنه شود : امیر وی را برکشیده بود و شحنگی بادغیس فرموده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 528). شحنگی بست بدو
شحانیلغتنامه دهخداشحانی . [ ش َ ] (اِ) ج ِ شحنه ، به سیاق عربی : فرمودیم تا در هر ماهی دو روز شحانی و ملوک ... و دانشمندان در مسجد جامع... جمع شوند. (تاریخ غازان چ کارل یان ص 219).
شهنولغتنامه دهخداشهنو. [ ش ِ ن َ / نُو ] (اِ) نان کلیچه ٔ نازک . || پاره و قطعه . (از ناظم الاطباء).
صیحانیلغتنامه دهخداصیحانی . [ ص َ نی ی ] (ع اِ) نوعی از خرما بمدینه منسوب به صیحان (نام قچقاری که به آن درخت بسته می شد). یا نام قچقار صیاح است . (منتهی الارب ). نوعی است از خرمای سیاه . (مهذب الاسماء).
شهنیزلغتنامه دهخداشهنیز. [ ش ِ ] (ع اِ) شونیز است . (منتهی الارب ). لغتی در شونیز و شنیز است . شونیز و سیاهدانه . (ناظم الاطباء). به قول دینوری فارسی است . شونوز. شی نیز. سیاه تخمه . حبةالسوداء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شنیز و شونیز شود.
ململیلغتنامه دهخداململی . [ م َ م َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری ودارای شعب ذیل است : سله چین ، کوروند، ملورچی ، حلوانی ، شهنی ، نصیر و گمار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
شهنیزلغتنامه دهخداشهنیز. [ ش ِ ] (ع اِ) شونیز است . (منتهی الارب ). لغتی در شونیز و شنیز است . شونیز و سیاهدانه . (ناظم الاطباء). به قول دینوری فارسی است . شونوز. شی نیز. سیاه تخمه . حبةالسوداء. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شنیز و شونیز شود.