شولغتنامه دهخداشو. (اِ) مخفف شوی است که شوهر باشد. (برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج . بعل . بت : بس شهر که مردانشان با شه بچخیدندکامروز نبینند در اوجز زن بی شو. فرخی .من آن زن فعلم از حیض خجالت که بکری دارم و شویی ندارم
شولغتنامه دهخداشو. (اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. (برهان ). || (نف مرخم ) شوی . مخفف شوینده (در ترکیب ): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف ).شوی . شوینده : جامه شو. مرده شو. (از ناظم الاطباء).
شولغتنامه دهخداشو. [ ش َ / شُو ] (اِ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم کنند. (انجمن آرا) : چو روچ آیه بگردم گرد گیتی (کویت )چو شو آیه (گرده ) به
شولغتنامه دهخداشو. [ ش َ / شُو ] (نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء).