شوایةلغتنامه دهخداشوایة. [ ش َ /ش ِ / ش ُ ی َ ] (ع اِ) بقیه ٔ از قوم یا از شتران هلاک شده . (منتهی الارب ). بقیه از قوم یا از مال هلاک شده . (از اقرب الموارد). || ردی ٔ و هیچکاره از شتران و گوسفندان . (منتهی الارب ) (از اقرب ا
شوایةلغتنامه دهخداشوایة. [ ش ُ ی َ ] (ع اِ) پاره ٔ گوشت جهت بریانی ، یا عام است . یقال : مابقی من الشاة الا شوایة؛ ای قلیل . (از منتهی الارب ). بریده شده ٔ از گوشت . (از اقرب الموارد). || اندک از هر چیز بسیار. || کار آسان . || شوایةالخبز؛ گرده ٔ نان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مجموعۀ احساسیsoap opera, soap, soaperواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تلویزیونی سبک و احساسی که معمولاً در طول روز پخش میشود
صابون فلزیmetallic soapواژههای مصوب فرهنگستاننمک اسیدهای استئاریک یا اولئیک یا پالمیتیک یا لوریک و یک فلز سنگین، مانند کبالت یا مس که از آن برای خشککردن درپوش رنگها و جوهرها، در قارچکشها و مواد ضد آب، استفاده میکنند
سواءةلغتنامه دهخداسواءة. [ س َ ءَ ] (ع اِ) عورت و رسوایی . (منتهی الارب ) (صراح اللغة). || سخت بدن . (منتهی الارب ). || زنا. (منتهی الارب ). || خوی زشت . (منتهی الارب ) (صراح اللغة). ج ، سؤات .
سواعلغتنامه دهخداسواع . [ س ُ ] (اِخ ) نام بت قوم نوح علیه السلام که بصورت زنی بود. (غیاث ) (ترجمان القرآن ). نام بتی ازقبیله ٔ هذیل . (مفاتیح ) (معجم البلدان ) : بت پرست صورتی در خانه ٔ مکر و حیل با منات و با سواع و لات و با عزی منم .سعدی
شوايةدیکشنری عربی به فارسیفر کلوچه پزي , کلوچه پز , ماهي تابه , غربال سيمي کارگران , سيخ شبکه اي , گوشت کباب کن , روي سيخ يا انبر کباب کردن , بريان کردن , عذاب دادن , پختن , بريان شدن