شورافرهنگ فارسی معین(شُ) [ ع . شوری ' ] 1 - (اِمص .) مشورت . 2 - (اِ.) هیئتی که برای مشورت کردن جمع می شوند.
رقصاکchoreaواژههای مصوب فرهنگستانحرکتی پرشی و غیرارادی که بهویژه در شانهها و مفاصل خاصرهای ـ رانی و صورت ایجاد شود و موجب پیچوتابی شبیه به رقص در بدن گردد
شوراءلغتنامه دهخداشوراء. [ ش ُ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَیِّر.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شَیّر شود.
شورائیةلغتنامه دهخداشورائیة. [ ئی ی َ ] (اِخ ) (سنه ٔ...) نام سال ششم بعثت رسول (ص ) از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه و نزول قرآن و در این سال سوره ٔ شوری ، فصلت ، مؤمن و زمر نازل شد. (یادداشت مؤلف ).
شورابهلغتنامه دهخداشورابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 180 تن . آب از نهر شورابه . محصول آن غلات و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شورابهلغتنامه دهخداشورابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراءلغتنامه دهخداشوراء. [ ش ُ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَیِّر.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شَیّر شود.
شورابلغتنامه دهخداشوراب . (اِ مرکب ) آب شور. آبی شور. آب که نمک دارد. (یادداشت مؤلف ). شورابه . آب نمکین و شورمزه . (ناظم الاطباء) : شوراب ز قعر تیره دریاچون پاک شود، شود سمائی . ناصرخسرو.اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزدی
شورائیةلغتنامه دهخداشورائیة. [ ئی ی َ ] (اِخ ) (سنه ٔ...) نام سال ششم بعثت رسول (ص ) از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه و نزول قرآن و در این سال سوره ٔ شوری ، فصلت ، مؤمن و زمر نازل شد. (یادداشت مؤلف ).
شوراب زیتونلغتنامه دهخداشوراب زیتون . [ ب ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این ترکیب را صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی آورده است و گوید: شوراب زیتون و آب با نفط سیاه آمیخته حقنه کنند [ برای بیرون آوردن کرمهای معده ]. (یادداشت مؤلف ).
شورابهلغتنامه دهخداشورابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 180 تن . آب از نهر شورابه . محصول آن غلات و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
شورابهلغتنامه دهخداشورابه . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب از قنات . محصول آن غلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شوراءلغتنامه دهخداشوراء. [ ش ُ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَیِّر.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شَیّر شود.
دل شورالغتنامه دهخدادل شورا. [ دِ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ اهل خراسان ، تهوع . (یادداشت مرحوم دهخدا). || شوریدن دل . دلشوره . رجوع به دلشوره شود.
روز عاشورالغتنامه دهخداروز عاشورا. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز دهم ماه محرم . رجوع به عاشورا و حسین بن علی شود.
زیارت عاشورالغتنامه دهخدازیارت عاشورا. [ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام زیارتنامه ای که به روز عاشورا خوانند. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام یکی از زیارتنامه های مخصوص حضرت امام حسین (ع ) در روز عاشورا. توضیح آنکه زیارتنامه ها به دو دسته منقسم می شوند یکی آنها که در وقت معین باید خوانده شود
عاشورافرهنگ فارسی عمیدروز دهم ماه محرم که حسینبن علی در کربلا شهید شد و شیعیان در این روز عزاداری میکنند.