شومنلغتنامه دهخداشومن . [ م َ / م ِ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند بمعنی پیشانی باشد و به عربی ناصیه خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
شومنفرهنگ فارسی معین(شُ مَ) [ انگ . ] (اِمر.) مردی که عهده دار اجرای برنامه ای (نمایش های تلویزیونی ) است .
شمنshamanواژههای مصوب فرهنگستاندینمرد یا کاهنی که هم پیشگو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است
سخنرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ناطق، متکلم، گوینده، خطیب، متعرض، آدم وراج شومن طرفِ صحبت ملا، واعظ سخنگو، نماینده متذکر، یادآوریکننده، بهیاد