شویشلغتنامه دهخداشویش . [ ش ُ وَ ] (اِخ ) ابن حیاش ،مکنی به ابورقاد. محدث است . رجوع به ابورقاد شود.
شویشelutionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند انتقال مادۀ جذبشده ازطریق شستوشوی آن با یک جریان مایع یا گاز
سس پنیرcheese sauceواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع سسهای سفید طعمدارشده با پنیر که عمدتاً برای پوشش دادن برخی از غذاها مانند نیرشته یا ماهی، به کار میرود
سس پیالهایdipping sauce, dipواژههای مصوب فرهنگستانهریک از انواع چاشنیهایی که ویژة غذاهای انگشتی و نانها و برگک سیبزمینی و سبزیجات است و در ظروف دهانگشاد و کاسهمانند عرضه میشود تا بتوان خوراک را مستقیماَ و بههنگام صرف غذا در آن غوطهور یا به آن آغشته کرد
خشککن خلأvaccum dryer, sous vide (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانخشککنی که مواد غذایی را تحت فشار کمتر از اتمسفر و در دمای پایین خشک میکند
ترمیم اضطراریsos repairواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترمیم در زمانی که میزان آسیب دِنا براثر عوامل جهشزا، مانند پرتو فرابنفش و مواد شیمیایی، بسیار شدید است متـ . ترمیم خطاآمیز error-prone repair
مدل سفرگزینیmode choice model, modal choice modelواژههای مصوب فرهنگستانمدلی برای پیشبینی سهم هریک از شیوههای حملونقل موجود از تعداد کل نفرسفرها
محدودۀ مدت بازداریretention time windowواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان معینی که برای شویش یک ماده و شرایط عملی خاص تعیین میشود
جدایش انجمادیfreeze separationواژههای مصوب فرهنگستاننمکزدایی آب دریا با استفاده از فرایندهای متوالی انجماد و شویش و ذوب یخ
عازبةلغتنامه دهخداعازبة. [زِ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن مرد. (منتهی الارب ). || شتر. (منتهی الارب ). || زنی که در هنگام طهر شویش غایب باشد. ج ، عَوازِب . (ناظم الاطباء).
مغیبةلغتنامه دهخدامغیبة. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) آن زن که شویش غایب بود. (مهذب الاسماء): امرأة مغیبة؛ زن که شوی او غایب باشد. مُغیب یا مُغیِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشویشلغتنامه دهخداتشویش . [ ت َش ْ ] (ع مص ) شوریده گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). شوریده بکردن . (زوزنی ) (دهار). شوریده کردن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پریشان کردن . (غیاث اللغات ). در قاموس آمده است که تشویش و مشوش و تشوش همگی لحن اند و ص
تشویشفرهنگ فارسی عمید۱. آشفتگی؛ بیآرامی.۲. [قدیمی] درهم کردن؛ بههم زدن.۳. [قدیمی] پراکندن.۴. [قدیمی] شوریده ساختن.