شکارگرلغتنامه دهخداشکارگر. [ ش ِ گ َ ] (ص مرکب ) شکارچی . نخجیرگر. صیاد. (یادداشت مؤلف ). شکارگیر. صیاد. (ناظم الاطباء) : عقل سگ جان هوا گرفت چو بازکاین سگ و باز چون شکارگراست . خاقانی .و رجوع به شکارچی و مترادفات دیگر شود.
شکارگیرلغتنامه دهخداشکارگیر. [ ش ِ ] (نف مرکب ) صیاد. (زمخشری ) (ناظم الاطباء). شکارگر. (ناظم الاطباء). شکارچی . نخجیرگر. و رجوع به مترادفات شود.
مهار شکارگرpredator controlواژههای مصوب فرهنگستان1. برهمکنش طبیعی میان شکار و شکارگر بهنحویکه شکارگر عامل محدودکنندة اندازة جمعیت شکار باشد 2. از بین بردن شکارگر، با دخالت مستقیم انسان، برای افزایش شمار گونههای شکار
تحلیل شکارگریpredation analysisواژههای مصوب فرهنگستانتجزیهوتحلیل روابط متقابل شکار و شکارگر ازطریق مدلسازی ریاضی
جبران شکارگریpredation compensationواژههای مصوب فرهنگستانسازوکاری که در آن جمعیت شکار با وجود تغییر مقدار شکارگری براثر دخالت عوامل دیگر ثابت میماند
انگلوارهparasitoidواژههای مصوب فرهنگستاناندامگانی که بخشی از حیات خود را بهصورت انگلی و بخش دیگر را بهصورت شکارگر طی میکند
شکارگری مثبت،شکار مثبتpositive predationواژههای مصوب فرهنگستانپاسخ مثبت تغییر جمعیت شکارگر به تغییر جمعیت شکار
شکارگر ـ گردآورhunter-gathererواژههای مصوب فرهنگستانروش زندگی متعلق به دوران پیش از پیدایش کشاورزی که در آن جوامع انسانی برای امرار معاش به شکار جانوران وحشی و گردآوری گیاهان خودرو میپرداختند
شکارگری،شکار2predationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برهمکنش بین اندامگانها که در آن یک اندامگان (شکارگر) غذای خود را با خوردن اندامگان دیگر (طعمه) به دست میآورد
مهار شکارگرpredator controlواژههای مصوب فرهنگستان1. برهمکنش طبیعی میان شکار و شکارگر بهنحویکه شکارگر عامل محدودکنندة اندازة جمعیت شکار باشد 2. از بین بردن شکارگر، با دخالت مستقیم انسان، برای افزایش شمار گونههای شکار