شکراندالغتنامه دهخداشکراندا. [ ش َ ک َ اَ ] (ن مف مرکب ) چیزی که شکر در آن اندوده باشند. (آنندراج ).بستنی که با شکر سازند. (ناظم الاطباء) : زهر غمی نیست ظهوری به جام کام اگر شد شکراندا چه حظ.ظهوری (از آنندراج ).
شکرندهلغتنامه دهخداشکرنده . [ ش ِ ک َ رَ دَ / دِ ] (نف ) شکارکننده . || شکننده . درهم شکننده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکردن و شکریدن شود.
اندالغتنامه دهخدااندا. [ اَ ] (اِ مص ) گلابه و کاه گل بر بام و دیوار مالیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ). گلاوه و کاهگل بر دیوار و بام مالیدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). مالیدن کاه و گلابه بود بر دیوار. (فرهنگ جهانگیری ). کاه گل کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ سروری ). || (نف مرخ