شیرینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شیرین، نوشین، شکرین، مربایی، قندعسل شکرپاره، شکربار، شکرریز قندی، شکری قندپهلو چسبناک، نیمهمایع
درد دادنلغتنامه دهخدادرد دادن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) درد رساندن . قرین درد ساختن : چون مرا دردی دهد زنجیر عنبربار یارلعل شکربار او آن درد را درمان کند.امیرمعزی (از آنندراج ).
مهر برداشتنلغتنامه دهخدامهر برداشتن . [ م ِ ب َ ت َ] (مص مرکب ) به ترک دوستی و علاقه گفتن : ز شیرین مهر بردارم دگربارشکرنامی به چنگ آرم شکربار.نظامی .
صفاپروردلغتنامه دهخداصفاپرورد. [ ص َ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) صفاپرورده . آنچه یا آنکه از صفا سرشته باشد. آنچه با صفا پرورده باشد : می عاشق آسا زرد به ، همرنگ اهل درد به درد صفاپرورد به ، تلخ شکربار آمده .خاقانی .