شکستگیلغتنامه دهخداشکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکسته .کسر. شکستن . تکسر. خنث . (یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چون زمین بر شکستگی است چراآسمان بی تفاوتست و فطور. <
دل شکستگیلغتنامه دهخدادل شکستگی . [ دِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل شکسته . دل شکسته بودن . شکسته دل بودن . رنجیده و آزرده دل بودن : با همه دل شکستگی روی به آسمان کنم آه که قبله ٔ دگر نیست ورای آسمان . <p cla
نام شکستگیلغتنامه دهخدانام شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ /ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت نام شکسته : می تا نشکست روی اوباش در نام شکستگی نشد فاش .نظامی .
برداشت شکستیrefraction survey,seismic refraction method,refraction shootingواژههای مصوب فرهنگستانبهکارگیری روش لرزهنگاری شکستی (seismic-refraction method) برای تهیۀ نقشۀ ساختار زمینشناختی
برفشکستگیsnowbreak 1, snowbreakageواژههای مصوب فرهنگستانآسیبی که براثر وزن برف بر درختان وارد میشود
دل شکستگیلغتنامه دهخدادل شکستگی . [ دِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل شکسته . دل شکسته بودن . شکسته دل بودن . رنجیده و آزرده دل بودن : با همه دل شکستگی روی به آسمان کنم آه که قبله ٔ دگر نیست ورای آسمان . <p cla
نام شکستگیلغتنامه دهخدانام شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ /ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت نام شکسته : می تا نشکست روی اوباش در نام شکستگی نشد فاش .نظامی .
درشکستگیلغتنامه دهخدادرشکستگی . [ دَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) زیان . نقصان .کاست . کمی . || ورشکستگی . (ناظم الاطباء).
دل شکستگیلغتنامه دهخدادل شکستگی . [ دِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل شکسته . دل شکسته بودن . شکسته دل بودن . رنجیده و آزرده دل بودن : با همه دل شکستگی روی به آسمان کنم آه که قبله ٔ دگر نیست ورای آسمان . <p cla
سرشکستگیلغتنامه دهخداسرشکستگی . [ س َ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح . شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد. خجل ازامری که کسان شخص مرتکب شده اند. (یادداشت مؤلف ).
ورشکستگیلغتنامه دهخداورشکستگی . [ وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) افلاس . پریشانی و ناداری . (ناظم الاطباء).
نام شکستگیلغتنامه دهخدانام شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ /ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت نام شکسته : می تا نشکست روی اوباش در نام شکستگی نشد فاش .نظامی .