شکلکلغتنامه دهخداشکلک . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ مصغر) ادا. دهن کجی . عمل والوچانیدن . دلام . ذلام . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. (فرهنگ فارسی معین ).- شکلک به کسی ساختن ؛ به کسی بازخمانیدن . ادای او را در
شکلکفرهنگ فارسی عمیدتغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن.⟨ شکلک درآوردن: (مصدر لازم) ادا درآوردن با اعضای صورت.
شکلکفرهنگ فارسی معین(ش لَ) [ ع - فا. ] (عا.) ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. ؛ ~ درآوردن ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن .
صقلغلغتنامه دهخداصقلغ. [ ] (اِخ ) (فروریختن چشمه ) شهرهائی است که در طرف جنوبی یهودا واقع است (صحیفه ٔ یوشع 15:31) که بعد از چندی به شمعون داده شد. (صحیفه ٔ یوشع 19:<span class="hl" dir="ltr"
شقلاقلغتنامه دهخداشقلاق . [ ش َ / ش ُق ْ ق ِل ْ لا ] (ترکی ، ص ) سخت شوخگن . سخت چرکین . (یادداشت مؤلف ).
اشکلکلغتنامه دهخدااشکلک . [ اِ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 12000گزی جنوب رودسر متصل به مرکز دهستان واقع و منطقه ای جلگه ، معتدل مرطوبی و مالاریائی است . سکنه ٔ آن 715 تن میباشد
اشکلکلغتنامه دهخدااشکلک . [ اِ ک ِ ل َ ] (اِ) آلتی است از چوب که لای پنجه ٔ دزدان گذارند و فشار دهند تا از درد عاجز شوند و دزدی را بروز دهند. مثال : دیشب در اداره ٔ نظمیه دزدی را اشکلک کردند، هزارها تومان مال دزدی بروز داد. (فرهنگ نظام ). آلت شکنجه . (فرهنگ ضیاء). شکنجه ای با فروبردن تراشه ٔ ن
اشکلکفرهنگ فارسی عمید۱. چوبی که برای شکنجه لای انگشتان متهمان میگذاشتند و فشار میدادند تا از درد بیتاب شوند و به جرم خود اقرار کنند.۲. رنج و سختی.⟨ اشکلک دادن (کردن): (مصدر متعدی) [قدیمی] چوب لای انگشتان متهم گذاشتن و فشار دادن تا به جرم خود اقرار کند.
اشکلکفرهنگ فارسی معین(اِ کِ لَ) (اِمر.) 1 - شکنجه . 2 - نوعی شکنجه و آن چوبی بوده که لای انگشتان متهمان می گذاشتند و فشار می دادند تا به جرم خود اقرار کنند. 3 - چوبی است به مقدار چهار انگشت که وسط آن باریک تر از دو سر وی است ، و وسط آن طناب بندند، و آن برای اتصال دو قطعة خیمه به کار رود. 4 - در اصطلاح کشاورزی به قلمه ها