شیابلغتنامه دهخداشیاب . (ع اِ) (از «ش وب ») آبی که بچیزی آمیخته شود. (منتهی الارب ). آب آمیخته با چیزی . (از ناظم الاطباء). آنچه با چیزی مخلوط گردد. (از اقرب الموارد).
شیابلغتنامه دهخداشیاب . (ع مص ) (از «ش وب ») آمیختن . (منتهی الارب ). مخلوط کردن چیزی . (از اقرب الموارد). شوب . آمیختن چیزی بچیزی . (یادداشت مؤلف ). اختلاط. (ناظم الاطباء).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
پارامتر شکلshape parameterواژههای مصوب فرهنگستانپارامتری از یک توزیع فراوانی که با چولگی (skewness) یا کشیدگی (kurtosis) توزیع یا بهطورکلی هر معیار توصیفکنندۀ شکل عمومی توزیع، مرتبط است
شوبلغتنامه دهخداشوب . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). شیاب . (از اقرب الموارد). آمیختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). آمیختگی . (یادداشت مؤلف ). || بعضی از نحویون آن را در حرکات اصطلاح کرده است که : اما فتحه ٔ مشوب به کسر، آن فتحه ٔ قبل از اماله اس
آمیختنلغتنامه دهخداآمیختن . [ ت َ ] (مص ) درهم کردن . مزج . خلط. خُلط. (دهار). مخلوط کردن . تخلیط. سوط. مذق . تألیف . ممزوج کردن . تقشیب . شوب . آمودن . ترکیب . مرکب کردن . (زوزنی ). تهویش . تشریج . بَکْل . (تاج المصادر بیهقی ). مشج . اِشراب . حیس . مخلوط شدن . درهم شدن . ممزوج گشتن . مرکب شدن
انشیابلغتنامه دهخداانشیاب . [ اِ ] (ع مص ) آمیخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اختلاط. (از اقرب الموارد).
بخشیابلغتنامه دهخدابخشیاب . [ ب َخ ْش ْ ] (اِ مرکب )(اصطلاح حساب ) مقسوم علیه . (از واژه های فرهنگستان ).