شیاطین الانسفرهنگ فارسی عمیدکسانی که به اخلاق فاسد انس میگیرند و دیگران را به شر و فساد در کارهای بد تشویق و ترغیب کنند.
چینش دوـ دوtwo-by-two seating, 2+2 seatingواژههای مصوب فرهنگستانچینش عرضی صندلیها در وسایل نقلیۀ عمومی بهنحویکه در هر ردیف دو صندلی در هر سوی راهرو قرار گیرد
چینش دوـ یکtwo-by-one seating, 2+1 seatingواژههای مصوب فرهنگستانچینش عرضی صندلیها در وسایل نقلیۀ عمومی بهنحویکه در هر ردیف دو صندلی در یک سوی راهرو و یک صندلی در سوی دیگر آن قرار گیرد
غلافی2sheathingواژههای مصوب فرهنگستانویژگی برگ یا قاعدۀ آن دارای ساختاری خمیده یا نیمهلولهای که قسمتی از ساقه یا تمام آن را در بر میگیرد
چینش طولیlongitudinal seatingواژههای مصوب فرهنگستانچینش صندلیهای وسایل نقلیۀ عمومی به موازات دیوارههای جانبی بهنحویکه مسافران عمود بر راستای حرکت نشسته باشند
شیاطینلغتنامه دهخداشیاطین . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ابوشفقل ، ابولیلی ، ابوشفشاف ، ابناعیان از کنیه های اوست . (ترجمان جرجانی ) (دهار) (یادداشت مؤلف ). شیطانها. دیوها و جنها. (ناظم الاطباء). رجوع به شیطان شود : تا بدا
شیطانلغتنامه دهخداشیطان . [ ش َ ] (اِخ ) ابلیس . (ناظم الاطباء). (از ماده ٔ شطن شطوناً، یعنی دور شد دور شدنی ) و وجه تسمیه آن است که از درگاه حضرت آفریدگار مطلق رانده شده است . برخی گفته اند از ماده ٔ شاط شیطاً می باشد که به معنی هلاک شدن است ، بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیه نیز ظاهر اس
خرقةلغتنامه دهخداخرقة. [ خ ِ ق َ ](ع اِ) گله ٔ ملخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). ج ، خِرَق . || جعبه ای که بطانه ٔ آن پوست گوسپند و یا پوست خز و سنجاب باشد. (از ناظم الاطباء). قسمی جامه ٔ زبرین که آستر از پوستهای گرانبها دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).- <s
شیاطینلغتنامه دهخداشیاطین . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ابوشفقل ، ابولیلی ، ابوشفشاف ، ابناعیان از کنیه های اوست . (ترجمان جرجانی ) (دهار) (یادداشت مؤلف ). شیطانها. دیوها و جنها. (ناظم الاطباء). رجوع به شیطان شود : تا بدا
حجر شیاطینلغتنامه دهخداحجر شیاطین .[ ح َ ج َ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: سنگ ابلیس است برنگ و وزن مانند یاقوت اما شفاف نیست . چون بسایند همچون زرنیخ زردی دهد و اگر مکرر کنند سرخ شود مانند شنگرف . جزئی از آن سنگ بر چهار جز و نقره نهند چون طلا سرخ شود.
حرزالشیاطینلغتنامه دهخداحرزالشیاطین . [ ح ِ زُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) اَآطریلال . رِجْل الطیر. رِجْل الغراب . قازایاغی . حشیشةالبرص . گیاهی است شاخ آن شبیه است به چنگال مرغ . رجوع به اآطریلال شود.
شیاطینلغتنامه دهخداشیاطین . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ابوشفقل ، ابولیلی ، ابوشفشاف ، ابناعیان از کنیه های اوست . (ترجمان جرجانی ) (دهار) (یادداشت مؤلف ). شیطانها. دیوها و جنها. (ناظم الاطباء). رجوع به شیطان شود : تا بدا
سرخیل شیاطینلغتنامه دهخداسرخیل شیاطین . [ س َ خ َ ل ِ ش َ ] (اِخ ) ابلیس علیه اللعنة است . (آنندراج ) (از شرفنامه ) : سرخیل شیاطین شد پی کور ز پیکانت باد از پی کار دین پیکار تو عالم را.خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 484</s
دیرالشیاطینلغتنامه دهخدادیرالشیاطین . [ دَ رُش ْ ش َ ] (اِخ ) این دیربین شهر بلد و موصل و بین دو کوه در دهانه ٔ دره نزدیک «اوسل » و مشرف بر دجله است . (از معجم البلدان ).