شیبانلغتنامه دهخداشیبان . [ ش َ / شی ] (ع اِ) شیبان و ملحان ، نام دو ماه زمستان است که در آن سردی زیاده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- یوم شیبان ؛ روز سرد با ابر تنک بی باران . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
سگبانلغتنامه دهخداسگبان . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، دارای 611 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است . محصول آن غلات ، زردآلو، بادام و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ایستگا
سگبانلغتنامه دهخداسگبان . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحفظ و نگاهبان سگ . (ناظم الاطباء). کَلاّب . (دهار) : تو از نژاد و تخمه ٔ سگبان قیصری من از نژاد سلمان یار پیمبرم . سوزنی .دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش در رکاب ک
شبانلغتنامه دهخداشبان . [ ش َب ْ با ] (ع ص )شبانی . اشبانی . مرد که سرخ روی و گلگون سبلت باشد. (از متن اللغة). رجوع به شُبّان و رجوع به شبانی شود.
سبیانلغتنامه دهخداسبیان . [ س َب ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تخت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 18 هزارگزی شمال فدیشه . هوای آن معتدل . دارای 383 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اها
سبیانلغتنامه دهخداسبیان . [ س ِب ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه . در پنجاه هزارگزی شمال اشنویه و پنج هزارگزی شمال باختری راه عمومی نالیوان واقع است . هوای آن سرد و سالم است و 52 تن سکنه دارد. آب آن جا از چشمه تأمین میشود. و مح
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) (نابغه ٔ...) عبداﷲبن مخارق بن حضیرةبن قیس . رجوع به نابغه ٔ شیبانی شود.
ابودلفلغتنامه دهخداابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) شیبان بن عبدالعزیز الیشکری الخارجی الحروری . رجوع به شیبان ... شود.
خوعلغتنامه دهخداخوع .[ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از ایام عرب است که در آن شیبان بن شهاب اسیر شد و این شیبان سوارکار خوب و صاحب اسبی بود معروف به مودون و نیز سید قبیله ٔ خود بود.
شیبقانلغتنامه دهخداشیبقان . [ ش َ ب َ ] (اِخ ) (شیبان ) ابن توشی بن چنگیزخان ، جد ملوک شیبانیه ٔ ماوراءالنهر. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1). رجوع به شیبان بن جوجی و شیبانیان شود.
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) (نابغه ٔ...) عبداﷲبن مخارق بن حضیرةبن قیس . رجوع به نابغه ٔ شیبانی شود.
خانان شیبانلغتنامه دهخداخانان شیبان . [ ن ِ ] (اِخ ) قلمروشان ناحیه ٔ ازبک نشین (بین انهار اورال و چو)، ایشان گاهی نیز بمقام خانی قبایل سیراردو رسیده اند و از حدود 1226 تا 1656 م . خان یا تزار تیومن و از 1
خاندان شیبانلغتنامه دهخداخاندان شیبان . [ ن ِ ش َ] (اِخ ) نام طایفه ای از «خانان سیراردو» است که بر دشتهای مسکن ازبکان و قزاقان و قرقیزها سلطنت داشته اند. رجوع به «خانان سیراردو» و «خانان شیبان » شود.
اصحاب شیبانلغتنامه دهخدااصحاب شیبان . [ اَ ب ِ ش َ ] (اِخ ) پیروان شیبان بن سلمه بودندکه در روزگار ابومسلم خراسانی خروج کرد و بیاری ابومسلم و علی بن جدیع کرمانی و علی بن نصر سیار برخاست . رجوع به ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص <span class="hl" dir="l